ناگفته هایی از روابط ایران و آمریکا در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی  رفسنجانی (۴)
ناگفته هایی از روابط ایران و آمریکا در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی  رفسنجانی (۴)

حال به شرح  چهار  مورد از آنچه در رابطه با دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی  با آمریکا تجربه کرده ام می پردازم. به شکر خداوند من تا به امروز در بازگو کردن این موارد سکوت کرده ام اما بعد از فوت آقای هاشمی دلیلی بر ادامه سکوت خود نمیبنم. در ضمن در این چهار مورد […]

حال به شرح  چهار  مورد از آنچه در رابطه با دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی  با آمریکا تجربه کرده ام می پردازم. به شکر خداوند من تا به امروز در بازگو کردن این موارد سکوت کرده ام اما بعد از فوت آقای هاشمی دلیلی بر ادامه سکوت خود نمیبنم. در ضمن در این چهار مورد و  با هر کشوری و یا با هر فردی و در هر موردی به شکر خداوند هرگاه پیشنهادی به من شده قبل از قبول آن اعلام کرده ام که من به غیر از خداوند هیچ رئیس و اربابی ندارم و تنها وفاداری من به خداوند است. اگر کار در جهت رضایت خداوند باشد در آن کار همکاری میکنم و در غیر این صورت با آن میجنگم، اینها را اعلام کرده ام تا بعدها از من گله نکنند.

مورد اول

بعد از سفر اول تلفنی از دفتر آقای هاشمی (نهاد ریاست جمهوری) به من در آمریکا شد و اعلام کردند که از این به بعد باید با ایشان از طریق این دفتر تماس داشته باشم و با دیگر ارکان دولت ایران تماسی نداشته باشم. (از این ببعد هر گاه در این نوشته صحبت از تماس با ایران میکنم منظور تماس با نهاد ریاست جمهوری است) در ضمن از من خواسته شد که اگر میتوانم سفری به ایران داشته باشم. من این تماس را به آقای “مرین اسموک” منعکس کردم. آقای مرین اسموک از دوستان آقای ریگان و بوش بود و من ایشان را از سال ۱۹۸۳ میشناختم. ایشان در معرفی آقای رضا پهلوی به آقای کیسی و گرفتن ماهی ۱۵۰۰۰۰ دلار  در ماه برای او  از سازمان سیا میان سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ نقش اساسی بازی کرده بود.

در سالهای ۱۹۸۲و ۱۹۸۳ میلادی که  آقای رضا پهلوی در مراکش بود، تعدادی از آشنایان سعی در آوردن و معرفی ماموران سازمان سیا و ملاقات ایشان با رضا پهلوی داشتند و حتی رقابت شدیدی میان ایشان در این مورد درگرفته بود. من به آقای رضا پهلوی پیشنهاد کردم که ایشان باید از این بازی خارج شود و شأن خود را حفظ کند، و اگر علاقه ای به دیدن فردی از سازمان سیا را دارد بهتر است با رئیس این  سازمان آقای “ویلیام کیسی” ملاقات نماید. ایشان قبول کرد. من این موضوع را با آقای دکتر غلامحسین کاظمیان که مسئول کارهای سیاسی ایشان در آمریکا بود مطرح کردم. ایشان دوستی به نام آقای “مرین اسموک” داشت که از دوستان نزدیک آقای ریگان رئیس جمهوری وقت آمریکا و اطرافیان ایشان بود.

در سفر شاهزاده در سال ۱۹۸۳ به آمریکا،  آقای اسموک ناهاری در کلوب Chevy Chase درایالت مریلند آمریکا ترتیب داد که درآن، آقایان کیسی، مایکل دیور، دیک هلمز و عده ای دیگر از جانب آمریکایی ها، و نیز علاوه بر من، آقایان دکتر غلامحسین کاظمیان، احمد اویسی، و شهریار آهی  حضور داشتند.

بعد از آن ناهار، ملاقات های دیگری نیز میان آقایان رضا پهلوی و ویلیام کیسی در خانه آقای اسموک انجام گرفت . در سال ۱۹۸۴ آقای پهلوی به من گفت که آقای کیسی پیشهاد پرداخت ماهی ۱۵۰ هزار دلار را به ایشان کرده است.

من با اصل پول گرفتن ایشان از سازمان سیا مخالفت، و به ایشان گوشزد کردم که پدر ایشان تا روز فوت به دلیل نقش خارجی در کودتای ۲۸ مرداد، مورد انتقاد مردم ایران بوده است؛ و پیشنهاد من برای انجام ملاقات با رئیس «سیا» این نبود که از این سازمان پول بگیرد، بلکه هدف در مرحله اول خلاص شدن از فشار اطرافیان شاهزاده، برای آوردن افراد مختلف این سازمان به داخل تشکیلات ایشان بود؛ و دوم اینکه  فکر می کردم اگر ایشان علاقه به داشتن رابطه با این سازمان دارد، این رابطه باید مطابق شأن ایشان و تنها در حد مشورتی باشد.

آقای رضا پهلوی استدلال مرا قبول نکرد. من نیز با اینکه در آن زمان هم مسئول امور مالی شخصی ایشان بودم و هم مسائل مالی فعالیتهای سیاسی ایشان را سرپرستی میکردم، از گرفتن آن پول اجتناب کردم. بنابراین مسئولیت گرفتن این پول به آقای شهریار آهی واگذار شد و تا جایی که می دانم پرداخت آن تا سال ۱۹۸۸ ادامه داشت .

لازم به توضیح است که آقای کیسی در آن زمان آقای رضا پهلوی را بسیار جدی گرفت و افراد زیادی از کارمندان سازمان سیا را برای کمک به ایشان مامور کرد، ولیکن بعد از سه هفته همه آنها را بازخواست و اظهار نمود که این مرد جوان علاقه ای  ندارد، ولیکن تا جایی که می دانم پرداخت پول به آقای پهلوی از سال ۸۴ شروع و تا سال ۱۹۸۸ ادامه داشت .

اقای اسموک  چند روز بعد ازباز گو کردن اینکه از طرف دفتر اقای هاشمی با من تماس گرفته با من ملاقات کرد و گفت که با آقای بوش و آقای اسکوکرافت ملاقات کرده است و آنها میگویند اگر آقای هاشمی به آزاد کردن گروگانهای امریکا در لبنان کمک کند حاضرند روابط میان ایران و امریکا را دوباره به صورت دوستانه برگردانده و اموال مسدود شده ایران ازجمله آنچه در انبار “ویکتوری ون” موجود است را به ایران برگردانند و من این پیغام را به آقای هاشمی برسانم. در سفر خود به ایران این پیشنهاد آقای بوش را به دوستی که از طرف دفتر آقای هاشمی با من ملاقات نمود رساندم. قبل از ترک ایران ایشان به من گفت که آقای هاشمی با پیشنهاد آقای بوش موافقت نموده است. در بازگشت خود به آمریکا نظر آقای هاشمی را به آقای اسموک برای انعکاس آن به آقای اسکوکرافت و بوش اعلام کردم. تماس میان من و آقای اسموک و دفتر آقای هاشمی در طول آزاد شدن گروگانها ادامه داشت. آنطوریکه شنیدم گروگانگیرها به ایران دعوت شده مبلغ چشمگیری به آنها پرداخت شد و ایشان نیز گروگانها را آزاد کردند. بعد ها این شنیده، در ملاقات من با مسئولین وقت بانک مرکزی تایید شد. دو و یا سه هفته قبل از آزادی آخرین گروگان آقای تری اندرسن، مشغول مذاکره برای ملاقات آقای اسموک به نمایندگی از طرف آقای بوش و نماینده آقای هاشمی در اروپا شدم. بعد از مذاکرات فراوان شهر استکلم مورد قبول دو طرف قرار گرفت. در روز ۴ دسامبر ۱۹۹۱ درست روزی که آخرین گروگان( آقای تری اندرسن) آزاد میشد من و آقای اسموک عازم استکهلم شدیم. قبل از ملاقات میان نماینده آقای هاشمی و اقای اسموک، در سفارت ایران من با نماینده آقای هاشمی ملاقات کردم. ایشان در آن شب خود را با اسم مستعار به من معرفی نمود . امروز بر این باورم که نماینده آقای هاشمی در این سفر آقای روحانی رئیس جمهور امروز ایران بود. بعد  از ملاقات من با آقای روحانی من و آقای اسموک برای دیدار ایشان به سفارت ایران در استکهلم رفتیم. ابتدا من در جلسه آقای روحانی و اسموک حضور داشتم  بعد جلسه خصوصی میان اقای روحانی و اسموک صورت گرفت. آقای اسموک به من گفت آقای بوش قبل از عادی ساختن روابط و آزاد کردن اموال ایران از آقای هاشمی در خواست دیگری نیز دارد و آن اینکه اقای هاشمی  در محل عامی و در نطقی تروریسم را محکوم کنند. تا آنجا که همان شب از آقای اسموک و روز بعد از آقای روحانی شنیدم هر دو از این ملاقات راضی بودند. من و آقای اسموک به امریکا برگشتیم. حدود دو هفته بعد در روز ۲۰ دسامبر ۱۹۹۱ اقای هاشمی در نمازجمعه از مردم خواست که احساسات ضد غربی را کنار بگذارند و اظهار کرد” شعار های تند و زننده بهانه به دست دشمن میدهد تا جمهوری اسلامی را به حمایت از تروریسم متهم کنند.” بعد از این نطق من با اقای اسموک تماس گرفتم که آنچه خواسته اید انجام گرفته است و حال نوبت آقای بوش برای وفا به عهد خود میباشد. در آن زمان فعالیت های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا شروع شده بود و خبرنگاران دائما از آقای بوش سئوال میکردند که او در جریان ایران کنترا دست داشته است؟ آقای بوش پیام داد که اگر من در این شرایط روابط را عادی سازم به شانس  انتخاب شدنم لطمه شدیدی خواهد خورد، صبر کنید تا  انتخاب بشوم، حتما به قول خود وفا خواهم کرد. این پیغام را به ایران دادم. آقای بوش انتخاب نشد. دوستانی که در این مسئله نقش داشتند بسیار ناراحت شدند. در سال ۲۰۰۸ وقتی که من برای آزادی آقای لوینسون خواستار کمک شدم. دوستان آنچه در سال ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ اتفاق افتاده بود را به من یاد آوری و از من گله مند بودند.

احمد علی مسعود انصاری