صدام حسین ۷۰ خلبان عراقی را یکجا اعدام کرد!
صدام حسین ۷۰ خلبان عراقی را یکجا اعدام کرد!

  وقتی خاطرات یکایک سرداران آزموده در دفاع مقدس را مرور میکنم و حوادث را کنار هم میگذارم ، بمعنای واقعی هنگ میکنم. در یک اعجابی فرو میروم که با این همه جهل و خیانت که توسط عوامل همسو با دشمن در این کشور میگذرد چگونه این کشور و این نظام و این انقلاب گردنه […]

 

وقتی خاطرات یکایک سرداران آزموده در دفاع مقدس را مرور میکنم و حوادث را کنار هم میگذارم ، بمعنای واقعی هنگ میکنم.

در یک اعجابی فرو میروم که با این همه جهل و خیانت که توسط عوامل همسو با دشمن در این کشور میگذرد چگونه این کشور و این نظام و این انقلاب گردنه های استواری و بقا و صلابت را با طمانینه و اعتماد به نفس در طول نزدیک به ۴۰ سال یک یکی طی کرده و از پیچ و خم معضلات پیچیده و عموما خود ساخته عبور میکند؟

کتاب خاطرات مرحوم جواد شریفی ‌راد، معلم و سرتیم خنثی‌سازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را که با عنوان  «حرفه‌ای»  نوشته و در سالهای ۱۳۸۹  و ۹۰ و ۹۱ با همت مرتضی قاضی با چاپهای متعدد به زیور طبع روشنگرانه آراسته شده است را تورق میکنم  و به دقایقی بر میخورم که واقعا حیرت انگیز و گاهی در ذات حیرت خود تاسف و تاثر بر انگیز است .

این برادر رزمنده در حیات پر برکتش نکاتی را دیده و به ظرایفی اشاره داشته که فی الواقع قابل هضم نیست.

ایشان که خدارحمتش کند و با اولیاء خود محشور نماید در فرازی از کتاب خاطراتش مینویسد:

زمان جنگ شهرها هواپیماهای عراقی در خیابان خاوران توی یک فرش شویی بمب انداخته بودند و عمل نکرده بود.

رفتیم بمب را در آوردیم.همه چیز درست بود ولی خرج کمکی آن را نزده بودند. و این یک اشتباه نبود.

مابرای ارائه گزارش فرمی ‌داشتیم که باید بعد از خنثی کردن بمب پر می‌کردیم.

توی فرم برای نوشتن جا گذاشته بود:

چرا بمب عمل نکرده؟… گاهی وقت ها واقعا دلیلی پیدا نمی‌کردیم. اوایل که به ماموریت خنثی سازی میرفتیم ، جلویش خط می‌کشیدیم و گاهی وقت ها هم می‌نوشتیم: خداخواسته..

عمل نکردن این بمب ها طبیعی نبود. ذهنم درگیر بود. در راه برگشت به تهران توی همین فکرها بودم. رفتم دفتر ستاری، فرمانده آن زمان نیروی هوایی.

به ستاری گفتم یه اتفاقی افتاده که خیلی عجیب و غریبه. هشت تا بمب بوده که دوتاش عمل کرده.

من الان ۶ ست فیوز دارم. تفسیر دقیقش اینه که این پیم ها رو نکشیدن و روشون مونده..

قرار بود قضیه بین من واو بمونه. تا یک مدت طولانی بمب ها اینطوری بودند.

افتادیم دنبال این که این هواپیماهای عراقی از کدام پایگاه در عراق پرواز میکنند؟.

فهمیدیم که این هواپیماها از پایگاه شعیبیه عراق می‌آیند.

به این نتیجه رسیدیم که یک گروه بزرگ در این پایگاه دارند اقداماتی می‌کنند که این بمب ها عمل نکنند.

در یک فاصله ۳۰ تا ۴۰ روز این اتفاق در جاهای مختلف کشور تکرارپشت سر هم تکرار شد.

تا اینکه در یکی از سخنرانی های رسمی، یکی از مسئولان کشور(هاشمی _رفسنجانی) آمد و قضیه را اعلام کرد.

گفت: اسلام اینقدر نفوذ کرده که ما توی پایگاه های هوایی عراق فلان می‌کنیم، بهمان می‌کنیم. کاری می‌کنیم که بمب هایشان عمل نمی‌کنند!

از آن به بعد دیگراتفاق عمل نکردن بمب ها، نیفتاد. دیگر پیم بمب ها رویشان نبود. معلوم بود در شعیبیه اتفاقی افتاده که روش نصب بمب در پایگاه عوض شده.

سه چهار ماه بعد، پالایشگاه اصفهان را بمباران کردند. بچه‌های ما هم یک میراژ عراقی اف – ۱ را زدند.

مطلع شدم خلبانش  با صندلی ایجکت کرده.

هواپیما از شعیبیه آمده بود. کنجکاو شدم بروم و آن خلبان عراقی را ببینم.

به مترجم گیر دادم ماجرای بمب های عمل نکرده را بپرسد.

خلبان گفت: من نمی‌دونم چی شده ولی چند وقت پیش، صدام یه گروه خیلی زیادی رو توی پایگاه ما اعدام کرد.

یه گروه بزرگی رو به جرم خیانت و توطئه علیه صدام اعدام کردند.

ظاهرا این ها گروهی درارتش عراق بودند که دست به دست هم داده بودند و این کار رااداره می‌کردند. حدود ۷۰ نفر در آن ماجرا اعدام شده بودند.

مدتی بعد یک روز ستاری را در پایگاه خودمان دیدم و گفتم: مگر قرار نبود آن موضوع بین خودمان بماند؟…

گفت: من توی شورای عالی امنیت ملی این موضوع را مطرح کردم؛

آنوقت این خبر فوق سری رو آوردن توی سخنرانی جلوی همه مردم گفتن…

با آن اعلام توی سخنرانی، آن ها هم لو رفته بودند و اعدام شده بودند و قضیه هم تمام شده بود.

یکی از ساده ترین حدس ها این بود که آدم های آن گروه، این پیم های ضامن را از یک جایی می‌آوردند یا اضافه داشتند. همان پیم های اضافی را تحویل واحد عملیات می‌دادند که یعنی ما تحویل دادیم ولی در مسلح کردن بمب استفاده نمی‌کردند. آدم هایی بودند که دلشان نمی‌خواست بجنگند. واقعا خیلی وقت‌ها عراقی‌ها نمی‌جنگیدند؛ حالا به هر انگیزه ای بود.

به هر صورت پرونده آن ماجرا هم خیلی تلخ تمام شد. حالا ما ابتکارات این اعجوبه های محصور بین جهل و خیانت را تکریم میکنیم و نام زیبای بزرگراه نیایش را تعویض و اسم این جرثومه های در استخر فرح مغروق را بر آن مینهیم؟؟؟ واقعا خدا از این همه ریاکاری با ما چه خواهد کرد؟

والسلام

حمید رضا نقاشیان