نبش قبر کورش ادبار یا اعتبار؟
نبش قبر کورش ادبار یا اعتبار؟

سپرلوس کورش چوشد عدلگاه/ به زرتشت و موسی نمودی نگاه . روز ۷ آبان در برخی تقویمها و مبتنی بر رسم و رسومی روز کورش نام گرفته است. اینکه کورش شاهنشاه هخامنشی مجمع خصائص قابل احترامی در میان ملل آریایی شناخته میشود را نمیتوان منکر شد. و اینکه دین کورش چه بوده است را تاریخ […]

سپرلوس کورش چوشد عدلگاه/ به زرتشت و موسی نمودی نگاه . روز ۷ آبان در برخی تقویمها و مبتنی بر رسم و رسومی روز کورش نام گرفته است.
اینکه کورش شاهنشاه هخامنشی مجمع خصائص قابل احترامی در میان ملل آریایی شناخته میشود را نمیتوان منکر شد.
و اینکه دین کورش چه بوده است را تاریخ قضاوت نموده و اکثر تاریخ نگاران و محققین باستانی او را معتقد به آیین ذرتشت قلمداد نموده و خدا پرستش میدانند و از آنجا که مراجع علیقدر شیعه همانند امام خمینی رحمت الله علیه آیین ذرتشت را دینی الهی و طرفدارانش را موحد نامیده اند کورش نزد ما شیعیان نیز محترم است.
در بسیاری کتب باستانشناسی معتبر خوانده ایم که در کتیبه‌ های پادشاهان هخامنشی پس از کوروش از جمله داریوش که خود خویشاوند کوروش بوده است، اهورامزدا را گرامی داشته و به عنوان خدای بزرگ که آسمان و زمین را آفریده است حکاکی شده است. بسیاری از پژوهشگران با توجه به این مطلب و همچنین دیگر آثار، دین کوروش را با سنت مزدایی در پیوند می دانند.
مری بویس می‌نویسد که کوروش همانند نیاکانش زرتشتی بوده است و از موارد مهم مورد توجه او، می توان به آتشکده ‌های پاسارگاد اشاره کرد که یادآور آیین زرتشتی هستند و همچنین برخی از منابع‌ یونانی که ارزش قابل توجهی برای مغان در دربار کوروش قائل شده‌اند.
ماکس مالوان در مقاله خود که در تاریخ ایران کمبریج به چاپ رسیده است، نقاط مشترک بین رفتار کوروش با آموزه‌های زرتشت و اصول دین زرتشتی را در نظر دارد و احتمال می دهد که او از دین زرتشتی تأثیر پذیرفته باشد. در مقابل این نظریات برخی هم ادعا می‌کنند که دین کوروش با مردوک (خدای بابلی) در ارتباط بوده است.
این موضوع می‌تواند به عنوان یک فرضیه (هرچند سست) باقی بماند اما رفتار افرادی که اکثرا رویکرد ایران‌ ستیزانه دارند جالب توجه است!
آنها کوروش را بت پرست می‌خوانند و موارد نادرستی را به او نسبت می‌دهند.
تاریخ را که به دقت مورد بررسی قرار میدهیم ، به نظر می‌رسد ارتباط آنچنانی بین هخامنشیان با مردوک وجود نداشته است.
چرا که آثار بسیار فراوانی در تواریخ مکتوب و منقوش گذشته نشان می‌دهد که کوروش پیوند تنگاتنگی با آیین‌های ایرانی داشته است.
آنچیزی که به نظر می‌آید این است که ادیان بابلی، در ایران جایگاهی نداشته اند؛ آیا اگر کوروش مردوک را با تمام معیارهایی که در بابل رواج داشت، می پرستید نباید اثر قابل توجه و فراگیری از آن در فرزندان، خویشان و مردم آن دوره باقی مانده باشد؟
با این حال سیاست احترام به ادیان گوناگون در سراسر دوران فرمانروایی هخامنشیان وجود داشت به طوری که کوروش و جانشینانش به ادیان گوناگون احترام می‌گذاشتند.
جانشین کوروش پسرش کمبوجیه پس از فتح مصر به سپاهیانش دستور داد تا شهر را غارت نکنند . از آثار به جا مانده مشخص است که کمبوجیه به عقاید مصری ها احترام گذاشته است.
برای مثال کتیبه ای به خط هیروگلیف بر روی مجسمه بدون سر متعلق به پسر کاهن بزرگ حک شده است که حاوی این مطالب است:
هنگامی که کمبوجیه، شاه بزرگ و شاه تمام کشور‌ها به مصر آمد، با او مردان بسیاری از کشورهای مختلف بودند.
او در این کشور پادشاهی یافت. سپس پادشاه به معبد سایس رفت و در برابر الهه نیت به خاک افتاد… او مرا پزشک بزرگ نامید و من به دستور پادشاه، زمین‌های خوب به کاهنان دادم، کودکان را غذا دادم، کارهای سودمند برای تنگدستان و یتیمان انجام دادم و به فرمان شاه، همه را از گرفتاری‌های بزرگ رهانیدم (تحقیق محمدپناه، ۱۳۸۴). در برخی تواریخ کورش را به ذوالقرنین مرتبط دانسته اند و البته بسیار از بزرگان نیز این فرضیه را رد میکنند. من باب مثال جناب “بوعلی سینا” ؛ معتقد بوده ذوالقرنین ؛ همان “اسکندر” است و این یعنی در زمان حیات بوعلی هرگز اسمی از کوروش و ربطی بین او و ذوالقرنین نبوده است. حتی در شاهنامه فردوسی هم از کوروش نامی برده نشده است و برخی به تخیل سازی تطبیقی آن با کیخسرو ؛ فریدون و … پرداخته اند و سوال این است که چرا واژه “کوروش” در شاهنامه نیامده و حکیم فردوسی رحمت الله علیه به نام کوروش تصریح ننموده است؟
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی؛ نیز نفرموده اند جناب ذوالقرنین ؛ همان کوروش است ؛ بلکه بر عکس ؛ آن مفسر عظیم الشان قران کریم ، تاکید نموده اند این ادعا سابقه تاریخی ندارد و تصریح میفرمایند یکی از مورخین هندی که « از « متاخرین عصر است این ادعای بدون پشتوانه تاریخی و سند را از خویش ابداع نموده است .
علامه طباطبایی این مطلب را در کنار احتمالات دیگر که هیچکدام را نپذیرفته، فقط نقل فرموده اند .
مثلا یکی از احتمالات موجود در المیزان این است که : اعراب معتقد هستند ذوالقرنیین یکی از پادشاهان حمیر است . متن عربی المیزان چنین است :
« و “قیل”: ان ذالقرنین هو کورش احد ملوک الفرس الهخامنشیین و هو الذی اسس الامبراطوریه الایرانیه و جمع بین مملکتی الفارس و ماد … ذکره بعض من قارب عصرنا ثم بذل الجهد فی ایضاحه و تقریبه بعض محققی الهند فی هذا الاواخر بیان ذلک اجمالا ان الذی …» یعنی : یک قول ضعیف را برخی ادعا کرده اند که ذوالقرنین همان کوروش است که پادشاهی هخامنشی را بنیاد نهاد … این ادعا را برخی از مورخین متاخر ، یعنی «سر» احمد خان هندی ابداع نموده (جعل) و ابوالکلام آزاد تلاش زیاد در توضیح و اثبات آن نموده است.
لقب «سر» که به احمد خان داده شده رابطه او با انگلستان را تصریح مینماید و همه واقفیم که این کشور استعمار گر در تاریخ سازی برای ملل و اقوام روی دست نداشته و بسیاری از حقایق تاریخی را که نفع و زمینه ای برای انها نداشته قلب نموده است.
بنابراین علامه طباطبایی رضوان الله تعالی این تطبیق را ؛ ابداع و قول ضعیف می‌دانند که سابقه تاریخی ندارد و فلان کس هم تلاش کرده است آن را اثبات کند ولی در جعل تاریخ ناتوان بوده و برای این فرضیه با همه سعی خود موفق نبوده است. با رجوع به متن المیزان این دروغ سازی به بهائیت نسبت داده شده و دست انگلستان رادر جعل تاریخ بخوبی میتوان مشاهده نمود.
حال و با توجه به این پیشینه اینکه عده ای بنا دارند کورش را از قبر بیرون کشیده و در کنار جسدش سینه بزنند و هیاهو راه بیاندازند بدون هیچ شکی قصد اعتبار بخشیدن به هویت ایرانی ندارند و بنایشان محمل آفرینی برای بدست آوردن جایگاهی برای خویش است و متاسفانه برخی هم ندانسته بدین منظور شیطنت آمیز دامن میزنند.
کورش روزی برای ایرانیان افتخاری بزرگ محسوب میشده و نبش قبر امروز او نه تنها اعتبار نیست که ادبار ایرانیان از عظمتی است که انقلاب اسلامی فراهم آورده است.
والسلام

حمید رضا نقاشیان