گل‌ها، بَلال‌ها، روسری‌ها و ایده‌هایی که بوی خون می‌گیرند
گل‌ها، بَلال‌ها، روسری‌ها و ایده‌هایی که بوی خون می‌گیرند

از خشونت راه فراری نیست. گویا سرنوشت امروز ما به این پدیده اجتماعی تلخ گره خورده است. «دیگری» ها مدام تولید و بازتولید می‌شوند و انتخاب حالا دیگر سخت شده است. چند سال پیش رسانه‌ها اخباری از یک درگیری و زد و خورد در جاده مازندران منتشر کردند که تبدیل به یکی از سوژه‌های فراگیر برای […]

از خشونت راه فراری نیست. گویا سرنوشت امروز ما به این پدیده اجتماعی تلخ گره خورده است. «دیگری» ها مدام تولید و بازتولید می‌شوند و انتخاب حالا دیگر سخت شده است.

چند سال پیش رسانه‌ها اخباری از یک درگیری و زد و خورد در جاده مازندران منتشر کردند که تبدیل به یکی از سوژه‌های فراگیر برای گپ و گفت و بحث‌های اجتماعی در فضای حقیقی و مجازی شد. این اتفاق در یکی از دوره‌های «چند روزِ تعطیل» سال رخ داد که در این سالها با عزیمت تهرانی‌ها به شهرستان‌ها و عموما به شمال کشور همراه بوده است. در آن سال محور این رخداد تلخی که در رسانه‌ها بازتاب یافت، حول «چند عدد بلال» می‌گشت؛ قیمت بلالها برای مشتریان تهرانی که در تعطیلات با هیجانی فراوان راهی مناطق خوش آب و هوای مازندران بودند، قابل پذیرش نبوده و همین امر منجر به دعوای لفظی، سپس درگیری، بعد زد و خورد، متعاقباً چاقوکشی و در نهایت حمله به خودروی نیروی انتظامی و اقدام به شلیک تیر هوایی توسط ماموران می‌شود!

چندی بعد در تهران طی اتفاقی عجیب‌تر خرید چند شاخه گل از دخترک گل‌فروش سر چهار راه، توسط راننده یک ماشین و معطلی متعاقب آن که منجر به قرمز شدن چراغ راهنمایی شد و معطل ماندن حدود ۲ دقیقه‌ای رانندگانی شد که پشت سر صف بسته بودند، باعث درگیری خونینی شد که روزها و ماه‌ها طرفین را به معنای واقعی و دردسرسازی «معطل» کرد.

در شرایط متنوعی همه ما اینگونه خشونت‌ها را به عینه شاهد بودیم و برای بسیاری از تهرانی‌ها و برخی شهرهای بزرگ کشور شرایط به گونه‌ای است که تقریبا هیچ روزی را بدون مشاهده چنین درگیریهای خشونت‌باری که عللی بسیار سطحی دارند، سپری نمی‌کنند؛ دعواهای رانندگان بر سر مسافر، درگیریهای مکرر مسافران داخل مترو، درگیری مسافران با راننده تاکسی‌ها بر سر چندرغاز کرایه کمتر و یا زیادتر، درگیری بر سر پارک کردن‌های نامناسب خودروها در کوچه‌ها و خیابان‌ها، دعواهای متنوع در فضاهای کسب و کار و معاملات خرد و کلان، خشونت‌های خانگی، خشونت بر علیه زنان و کودکان، برخوردهای خشن در مدارس و… نشان از یک وضعیت بحرانی دارد که به دلیل تکرارشدن زیاد، به عادی و از این نظر غیربحرانی به نظر می‌رسد.

از سوی دیگر، فارغ از گروتسک نهفته در این دل این وقایع خشونت‌بار، باید روی تعدد و تکرر اینها دست گذاشت؛ اساساً «تکرار خشونت» در تقابل‌های اجتماعی نشان می‌دهد که اینها دیگر «اتفاق» نیستند، بلکه به یک «مسئله» فراگیر تبدیل شده‌اند. مسئله‌ای که حل آن بدون درنظرگیری ریشه‌های تاریخی و فرهنگی‌اش غیرممکن می‌نماید.

در یکی از آخرین اخبار خشونت‌باری که در روزهای اخیر در رسانه‌های جهانی بازتاب داشت، با یک درگیری مواجه بودیم که اگر چه در ایران رخ نداده است، اما از جهاتی می‌توانست در وضعیت ما اتفاق بیفتد و از این نظر این واقعه صراحتا ما را فرا می‌خواند! در یکی از کمپ‌های پناه‌جویان در کشور یونان، مسلمانان پناه‌جو به دلیل روزه‌خواری ایزدیها، با آنها درگیر شدند و این درگیری منجر به کشته شدن چندین نفر شده است! خبر به طرز وحشتناکی ساده، و به طرز تلخی تناقض‌بار است؛ کسانی که غذا خوردن در ماه رمضان را منع می‌کنند، به نوعی عملا خشونت و حتی قتل انسان را در این ماه مجاز می‌دانند! این خوانشی معیوب از دینی است که در آن صراحتا اعلام شده اگر کسی تنها یک نفر را بکشد گویی تمام بشریت را کشته است و کسی در این مقام در ساحت دشمنی با خدا قرار دارد! و اگر هر حکم و امر واجب و حلال و حرامی و… در آن ذکر شده است، برای پرورش و تربیت انسان در مقام «عبد» بوده است و هدف از آن نفی هر گونه تفوق‌جویی و سلطه‌گری بر «دیگری» بوده است که هرگونه برتری فقط نزد خدا و در نزدیکی به خداست.

یا در اتفاق خشونت بار دیگری که همین روزها رخ داد، در حین برگزاری مراسم تشییع پیکر مرحوم ناصر ملک‌مطیعی برخی  به خبرنگاری از صدا و سیما که در حال تهیه گزارش بوده است، حمله می‌کنند و به طرز خشونت‌باری مانع کارش می‌شوند.  و اخبار نبردهای خشونت‌آمیزی برای جدایی یا عدم جدایی یک شهرستان در استان فارس دائما منتشر می‌شود و این چرخه خشونت دائما ادامه دارد.

به همه این‌ها اضافه کنید خشونت تنیده‌شده و دیگر تبدیل به یک سنت اجتماعی شده در فضای مجازی این روزهای ایرانی‌ها. گروهی ارتش‌وار به محض مشاهده یک اعلام نظرشخصی متفاوت با جو شبکه‌های اجتماعی، به ناگهان بر سر فرد مذکور آوار می‌شوند و تا مرحله حذف موجودیت مجازی او ادامه می‌دهند.

این گونه از رویدادها با درجه‌های متفاوتی از خشونت اجتماعی اطراف ما را پر کرده است و ما را هم به قربانیان خویش تبدیل می‌کند. در اینجا باید بر خوانش و فهم خویش از پدیده‌های متنوع زندگی و از یک موضع عامتر، خوانش ما از کل حیات انسانی به عنوان ملاکی برای بروز یا عدم بروز چنین خشونت‌های اجتماعی دست گذاشت. آنچه در اینجا قابل ذکر است بروز خوانشی مبتنی بر منفعت‌طلبی و سلطه‌گری است که شدیداً «دیگری‌ساز» است و این تمایز با دیگری هم امکان گفت‌وگوهای سازنده را از بین می‌برد و هم زمینه را برای بروز خشونت‌های اجتماعی فراهم می‌کند. از این طریق خوانش سلطه‌گرایانه از کلیت زندگی که بر مبنای آن گویی وظیفه ما به هر قیمتی تفوق‌خواهی و برتری‌جویی نسبت به «دیگران» است، به بنیادی‌ترین لایه‌های حیات جمعی ما هم نفوذ می‌کند و حتی از دین – به عنوان اخلاقی‌ترین مولفه‌ی فرهنگی – ابزاری برای خشونت می‌سازد. کما اینکه داعش از همین زمینه برمی‌خیزد و کنش داعش‌وار در کمپ پناهندگان یونان هم نمونه‌ای عینی از «داعشیّت»، بدون حضور عینی چهره‌های داعشی است. از سوی دیگر ممکن است عقلانیتی که همواره در مرامی روشنفکرانه اصل و اساس تلقی شده است؛ تبدیل به ابزار توفق‌جویی و نگاه ابزاری و دیگری‌ساز بشود.

نکته مهم‌ اتفاقا همین است که از منظری بی‌طرف، آنچه دین و عقل را به یک اندازه تبدیل به این ابزار خشونت می‌کند خوانش تفوق‌جویانه و سلطه‌گرانه‌ای است که خودش هیچ ارتباطی با اخلاق دینی یا عقلانی ندارد. این خوانش‌ها ممکن است در سکولارترین جوامع بشری هم که همگان، آن را نماد عقلانیت مدرن می‌دانند، وجود داشته باشد و خاستگاه‌ بسیاری از خشونت‌های اجتماعی شود. کما اینکه در همین روزها «دیگری‌سازی» خشن و تفوق‌جویانه‌ای را در تقابل سکولارها با دینداران در جامعه فرانسه و بسیاری دیگر از کشورهای به‌اصطلاح آزاد مشاهده می‌کنیم که تقید مسلمانان بر احکام دینی‌شان را برنمی‌تابند. بنابراین آنان که رویکرد دینی یا آرمانخواهی را دلیل و خاستگاه خشونت می‌دانند، به نظر دچار نگاهی یک‌سویه و غیرهمه‌جانبه هستند. به یک دختر مسلمان به صرف وجود یک روسری بر سر به شدیدترین شکل ممکن توهین می شود. ماجرا واضح است. مسئله اصلی تفکر سلطه‌جویانه ناشی از منطق جهان منفعت‌گرای سرمایه‌داری است که در آن برابری با دیگری کمترین محتوا و معنایی ندارد و به قول «رزا لوکزانبورک» آدمی را در شرایطی قرار داده که باید برای همیشه میان «جامعه برابر» یا «جامعه متوحش» یکی را انتخاب کند.