از ماجرای اختلاف با عرب نیا تا ساخت فیلم در دوران نابینایی/ عاشق فیلم‌های دَرِپیت هستم
از ماجرای اختلاف با عرب نیا تا ساخت فیلم در دوران نابینایی/ عاشق فیلم‌های دَرِپیت هستم
فرزاد موتمن کارگردان سینما می‌گوید: فیلم‌های درجه دو ما را تربیت می‌کنند که درست فیلم ببینیم، به همین خاطر فیلم‌های درجه دو از بعضی فیلم‌های خیلی مهم هم مهمتر هستند. من گاهی اوقات، اگر یک فیلم از برگمن داشته باشم و یک فیلم درجه ‌دو، درجه دو را نگاه می‌کنم. فیلم‌های به اصطلاح درپیتی برای من جالب‌تر است، چون من را تربیت می‌کند و از من یک بیننده خوب می‌سازد، در نتیجه من همیشه علاقه خاصی به فیلم‌های درجه دو و رده ب‌ و حتی فیلم‌های بد داشته‌ام.

از ماجرای اختلاف با عرب نیا تا ساخت فیلم در دوران نابینایی/ عاشق فیلم‌های دَرِپیت هستم

به گزارش واحد فرهنگی خبرگزاری صبح اقتصاد فرزاد موتمن کارگردان سینما در بخش چهارم گفت و گوی خود با تاریخ شفاهی  به مواردی چون اختلاف با فریبز عرب نیا، و علاقه به مشاهده فیلم‌هایی که درپیت می‌خواند می‌پردازد.

درباره فیلم «آخرین بار سحر را کی دیدی» هم بفرمایید. گویی با فریبرز عرب‌نیا و تهیه کننده به اختلاف زیادی برخوردید؟

این فیلم با دشواری‌های زیادی ساخته شد. یک تهیه کننده چون نمی‌توانست پروانه ساخت بگیرد و به او نمی‌دادند به من گفت تو اسمت را به عنوان تهیه کننده روی این فیلم بگذار ولی همه کارها را من خودم انجام می‌دهم. قراردادی که با من بست هم به این صورت بود که من هیچ درگیری مالی نداشته باشم و او به تعهدات خودش عمل کند ولی او به این تعهدات عمل نکرد و پول بازیگرها و گروه فنی را نداد. فیلم بارها متوقف و ساخت آن دوباره شروع شد. گروه معتقد بودند باید فیلم را نگه داریم و جلوتر نرویم ولی من می‌دانستم اگر فیلم متوقف شود کسی نمی‌گوید پول نبود بلکه می گویند کارگردان کار نکرد! لذا اصرار داشتم به رغم همه مسائلی که پیش می‌آید فیلم را پیش ببرم و تمام کنم. در میانه راه اما مجبور شدیم برای مدت زیادی فیلم را متوقف کنیم چون رفتار تهیه کننده با گروه طوری شده بود که اهانت‌های عجیبی به گروه می‌کرد و پولی هم به گروه نمی‌داد.

تهیه کننده چه کسی بود؟

فردی به نام سعید همتی. بعد هم فهمیدیم از دفتر آقای احمدی‌نژاد بیرون آمده و در یک کار دیگری هم که انجام داده همین رفتار را داشته است. اینها را البته بعداً فهمیدیم.

از فریبز عرب نیا انتظار نداشتم

در دفتر آقای احمدی نژاد چه کاره بود؟

نمی دانم دقیقا چه کاره بود ولی چیز عجیبی بود. من وسط فیلم مجبور شدم گروه کارگردانی را عوض کنم. آقای بدخشانی مجبور بود سر یک پروژه دیگر برود و ما فیلمبردار را عوض کردیم. پول فریبرز عرب نیا را هم نداده بودند و او گفت سر صحنه نمی‌آید.

ما جلسه‌ای در خانه سینما گذاشتیم و قرار شد این آقا پولهایی را به فریبرز عرب نیا بدهد. فریبرز هم برگشت ولی این آقا پول را نداد. نتیجه این شد که فریبرز بدون اینکه صحنه‌هایش تمام شده باشد ترک کار کرد و از ایران رفت. در این بین فریبرز یک شب حاضر نشد جلوی دوربین بیاید و از من چک گرفت. البته من به او گفتم در حساب بانکی‌ام پول ندارم اما وکیل فریبرز، چک را به اجرا گذاشت و زندگی من چند سال به خاطر همین چک نابود شد. در حالی که من هیچ تعهد مالی در این زمینه نداشتم و همان آقا باید پاسخگو می‌بود و هزینه‌ها را می داد. بعد از فیلمبرداری من مجبور شدم به عوامل فیلم بگویم بروید خانه سینما و از من شکایت کنید تا بر پایه همین شکایت‌ها این آقا را به خانه سینما بیاوریم و پول‌ها را وصول کنیم. تا حدودی هم در این کار موفق شدیم و تقریبا با همه تسویه حساب انجام شد البته با بعضی تخفیفات.

چکی که فریبرز عرب نیا اجرا گذاشته بود را توانستید وصول کنید؟

نه. فقط منجر به این شد که من خسارات زیادی را متحمل شوم. چون پولی نداشتم که بدهم زندگی من خیلی آسیب دید. یکی از دلایلی که در سال‌های اخیر کمتر کار کردم همین مساله بود. زندگی من در این قضیه نابود شد. من از آقای عرب نیا انتظار این کار را نداشتم چون ایشان پول خودش را گرفته بود و پول خوبی هم گرفته بود. خودش هم می‌دانست من تعهد مالی ندارم و تمام تعهدات با تهیه کننده است.

یعنی این چک، اضافه بر دستمزدی بود که باید می‌گرفت؟

نه. چون به دلیل توقف‌ها فیلم خسارت دیده بود، این بخشی از دستمزدش بود. آن آقا هم پول نمی‌داد و می‌گفت من به فریبرز ماشین فروخته‌ام که من اصلاً‌ خبر نداشتم. این وسط من چک دادم و خسارت آن را هم پرداختم. خیلی اذیت شدم.

شخصی‌ترین فیلم من

بگذریم. واقعاً عاشق فیلم «سراسر شب» هستید؟

بله. شخصی‌ترین فیلم من است. یک مطلبی درباره آخرین بار سحر را کی دیدی بگویم. فیلم با مصیبت ساخته شد. یک گروه از عوامل فیلم که میل به کار نداشت، چون پول نمی‌گرفت و با آن بدرفتاری می‌شد. گروه دیگر که معتقد بود فیلم را باید متوقف کرد. بارها فیلم خوابید و ما مجبور شدیم بخش‌هایی از گروه را عوض کنیم. هیچ کس انتظار نداشت این فیلم تمام شود. اما بالاخره فیلم تمام شد و به جشنواره رفت. نامزد بهترین فیلم سال هم شد. نامزد ۶ سیمرغ شد.

شما به این اعتقاد پیدا کردید که جشنواره فجر براساس نگاه درستی فیلم‌ها را انتخاب نمی‌کند یا معتقد بودید در این مورد حق‌تان بود؟

در جشنواره‌ها حقی وجود ندارد و هر کس یک نظری می‌دهد. مهم این است که فیلم رفت و موفق شد. من آن موقع با این آقا صحبت کردم و گفتم الان که فیلم مورد توجه قرار گرفته است بیا و پول بچه‌ها را بده و برای اکران فکر درستی بکن. این می‌تواند فیلم موفقی باشد. ولی او کاری نکرد و تا چند ماه پیش هم ما درگیر این فیلم بودیم. ۶ سال حساب بانکی من مسدود بود و کارت بانکی نداشتم و با کارت کارگاه آوا زندگی می‌کردم. هر وقت پول می‌خواستم به بچه‌ها می‌گفتم مبلغی به همین کارت بریزند تا بروم غذا بخورم!‌ بعد هم این فیلم خیلی بد اکران شد، چون رفتاری انجام شده بود که هیچ پخش کننده‌ای حاضر نبود آن را پخش کند.

فیلم در شرایطی اکران شد که پوستر نداشت. جلوی سینما یک پوستر هم نبود. این طوری است که فیلم‌ها نابود می‌شوند. من بعد از این فیلم تصمیم گرفتم خودم تهیه کننده باشم. سراسر شب را با همین نیت ساختم.

عملا آقای نوروزبیگی آن را تهیه کرد برای این که ما فکر می‌کردیم پولدار هستیم. سرمایه گذاری آمده بود و پول‌هایی هم داده بود. در مرحله‌ای که من فیلمنامه را می‌نوشتم به خاطر این که فرزندم در استانبول زندگی می‌کند خیلی به استانبول سفر می‌کردم. وی خرج همه سفرهای ما در آن دوره را داد. اتفاقا چون فرزندم مشکلی داشت من سفرهای متعددی به این شهر کردم. ما مطمئن بودیم که پول داریم ولی وقتی خواستیم فیلم را شروع کنیم ایشان (سرمایه گذار) ناپدید شد. آقای نوروزبیگی به کار علاقمند شد و با ایشان فیلم را ساختم. وقتی با آقای نوروزبیگی فیلم را ساختم یک چیزهایی تغییر کرد. اولا فیلمنامه به شدت در ارشاد سانسور شد. شخصیتی که آزاده صمدی در آن بازی می‌کند در نسخه اصلی یک روسپی است. در فیلم به کلی شخص دیگری شد. بعضی از وجوه تجربی فیلمنامه را هم به خاطر تهیه کننده مجبور شدیم حذف کنیم. پایان فیلم هم به کلی متفاوت شد. فیلم یک راوی شد که او را نیز حذف کردیم تا برای تهیه کننده کمی قابل قبول‌تر شود. فیلم یک لطمه دیگر هم خورد. چون می‌خواستند آن را کوتاه کنند مجبور شدم برای این که نظر تهیه کننده جلب شود ۲۰ دقیقه از فیلم را در بیاورم. کم کردن این ۲۰ دقیقه باعث شد شخصیت داود مرادی کمی کمرنگ و شخصیت دختر کتک خورده که یک ساب پلات فرعی است، زیادی برجسته شود.

علیرغم همه این‌ها سراسر شب فیلمی است که سرپا ماند. با این که آن را اکران نمی کردند و امروز و فردا می‌کردند بالاخره وقتی اکران شد که به خاطر کرونا سینماها ۶ ماه تعطیل شد. بعد آن را به شبکه نمایش خانگی بردند. من به شدت مخالف این کار بودم و گفتم این فیلم به درد شبکه خانگی نمی‌خورد. آنها بفرمایید شام را نشان می‌دهند واین فیلمی نیست که به درد این تماشاچی بخورد. این فیلم برای سینه فیل هاست. این نحوه اکران غلط است. گفتند سرمایه گذاران پول‌هایشان را می‌خواهند و ما مجبوریم فیلم را به این شکل اکران کنیم. خیلی اکران بدی شد. علیرغم تمام این مسائل، این فیلم تا حدودی تماشاچی خودش را پیدا کرد. یعنی یک بخشی از سینه‌فیل‌های جوان بدجوری عاشق این فیلم شدند.

نابینا شدم، فیلمم را ندیدم

در مرحله‌ای که فیلم دستخوش تغییرات گسترده شد، آیا از ساخت آن منصرف نشدید؟

نه. چون این فیلم به قدری یگانه است که شما در سینمای ایران فیلمی شبیه این فیلم پیدا نمی‌کنید. این تنها فیلم سینمای ایران است که در آن نقطه دید وجود ندارد و نقطه دید، خود فیلم است. فیلم یک موجود زنده است، باهوش و خردمند است و خودش دارد قصه را تعریف می‌کند. تمام کاراکترها در یک موقعیت فیلمیک قرار دارند و داخل فیلم هستند و خودشان می‌دانند که درون فیلم هستند. ما این را در فیلم می‌فهمیم، چون سینماهای ایران یک چنین تجربه‌هایی ندارد.

به نظر تهیه‌کننده‌ها و سینمادارها می‌آمد که این دیگر چگونه فیلمی است و چرا شبیه بقیه فیلم‌ها نیست؟ اما قرار نبود آنها بفهمند. این نوع دیگری از فیلم است. این فیلم متعلق به تماشاچی‌هایی است که سینمای مدرن را می‌شناسند.

مثلا در صحنه‌ای که الناز شاکردوست دارد با خودش حرف می‌زند، با امیر جعفری که او را نمی‌بینیم دارد حرف می‌زند. موسیقی فیلم که شروع می‌شود،‌ الناز سؤال می‌کند که این صدای موسیقی از کجا می‌آید؟

در واقع کاراکتر فیلم دارد موسیقی متن فیلم را می‌شنود و سؤال می‌کند که این صدا از کجا می‌آید؟ یعنی ما داخل فیلم هستیم. یا جایی که می‌گوید تاکسی من رسید،‌ سینا می‌گوید تاکسی را کی سفارش دادی؟ می‌گوید همه چیز را که در فیلم نشان نمی‌دهند. ما کاملاً در دنیای فیلمی هستیم. یا اینکه در اول فیلم امیر جعفری صحنه آخر را تعریف می‌کند…

این شیوه فیلم مدرن است که پوکرباز بازی می‌کند. دروغ نمی‌گوید و از همان ابتدا قصه را لو می‌دهد.

آن عده‌ای که تجربه تماشای فیلم مدرن به خصوص فیلم‌های گودار را داشتند، خیلی خوب با فیلم ارتباط گرفتند. چون سراسر شب،‌ با یک نگاهی به آلفاویله گودار ساخته شده است. قصه همان آلفاویل است. برای همین کافه آلفاویل در فیلم است. باقی ارتباطی با این فیلم نگرفتند چون اصلاً سابقه آن را نداشتند، به نظرشان می‌آمد که این پرت و پلا است.

ولی سراسر شب، برای خود من بامعناترین و عاشقانه‌ترین فیلمی است که ساخته‌ام. فیلم عشقی واقعی من، سراسر شب است نه شب‌های روشن. سراسر شب عشق به سینماست و فیلمی است که به ما می‌گوید تنها چیزی که به ما امید می‌دهد کماکان عشق ما به سینماست.

شبانه نوآری، تلخ و مبهم. فیلم دو تا قصه را همزمان تعریف می‌کند و عملاً دو تا قصه یک قصه هستند که دو تا معنی مختلف می‌دهند. یک پایان تلخ دارد و یک پایان خوب و خوش. پایان تلخ متعلق به ‌آزاده صمدی است و پایان خوش متعلق به الناز.

در واقع هر دو داستان زن‌هایی هستند که در یک شب به یک کافه می‌روند تا مردی را ببینند، یکی برای خواهرش که دو ماه خوابیده است و دیگری دنبال برادرش است چون طلبکارها ریخته‌اند جلوی درب خانه‌شان. کسی که مسئله‌اش طلبکارهاست، پایان تلخی دارد. برای این که عشقی در زندگی‌اش نیست و فقط چک و سفته است، اما دیگری با سینما و ادبیات زندگی می‌کند و با پایان خوشی در فیلم روبرو می‌شود.

کور شده بودم و خداحافظی طولانی را ساختم

داود مرادی خود من هستم. در خانه‌اش عکسی که کنار تلویزیون است عکس پسر خودم است، پوسترهایی که می‌بینید، از مصائب ژاندارک و اینها، همه پوسترهای خانه خودم است،‌ حتی آکسسوار مربوط به خانه خودم است. یک نکته هم دارد. وقتی کارگردان دارد نابینا می‌شود، آن خود من هستم که سه سال نابینا بودم و سه تا از فیلم‌هایم را در کوری ساخته‌ام، از جمله خداحافظی طولانی که نمی‌دیدم و ساختم!!

قرنیه من از بین رفت و پولی نداشتم چشمم را عمل کنم،‌ بعدها پول جور کردم که بتوانم عمل کنم. خداحافظی طولانی را حتی در اکران هم ندیدم، چون هنوز نمی‌دیدم. بعداً در یک سفر داخل هواپیما دیدم این فیلم را دارند نمایش می‌دهند و آنجا آن را دیدم.

در سال ۱۳۹۷، فیلم «چشم و گوش بسته» را هم ساختید…

داستان به این شکل بود. سراسر شب که تمام شد در سفری به استانبول همسر سابقم را به طور اتفاقی دیدم. نسخه دی وی دی سراسر شب را همراهم داشتم. دادم او ببیند. چون چیزهایی از او در فیلم هست. مثل همان گفت و گوی تلفنی. یک اشاره‌ای هم به عمل کاتاراکتش می‌کند.

نشست فیلم را دید. قصه سراسر شب از ده سال قبل شکل گرفته بود و من ۷، ۸ سال روی فیلمنامه‌اش کار کردم. تنها فیلمنامه‌ای است که کس دیگری نمی‌توانست آن را بنویسد و فقط مال خودم است. خودم می‌دانستم که چه اتفاقی می‌تواند در آن بیفتد. همسر سابقم می‌دانست می‌خواهم این را بسازم . فیلم را دید. وقتی تمام شد حدود ۲۰ دقیقه جلوی تلویزیون نشسته بود. فیلم تمام شده و تلویزیون روشن بود و او خیره به برفک ها نشسته بود. بعد بلند شد و آمد پیش من و گفت بالاخره کار خودت را کردی، دمت گرم، تو الان بچه داری و باید کمدی بسازی!

وقتی از آن سفر برگشتم هنوز در فرودگاه بودم و منتظر بودم که چمدانم را بگیرم. تلفنم زنگ خود، نیما حسنی‌نسب بود. گفت کمدی می‌سازی؟! گفتم بله. با نیما قرار گذاشتیم و قرار شد که چشم و گوش بسته را بسازیم.

رک می‌گویم می‌خواهم فیلم درپیت بسازم!

آخرین فیلمتان هم شبگرد است؟

شبگرد را از قبل داشتم. نویسنده جوانی که خیلی با استعداد است یعنی آقای دواتگر آن را نوشته بود. شبگرد یک پروژه خاص بود که به نظرم می‌آمد سینمای ایران به آن توجه نخواهد کرد. در نتیجه آن را کنار گذاشته بودم و قصد ساختش را نداشتم. به دواتگر هم گفته بودم که فیلمنامه‌ات را دوست دارم ولی نمی‌شود آن را ساخت. یعنی سینمای ایران این چیزها را نمی‌فهمد.

اما بعد از چشم و گوش بسته آقایان شایسته و جعفری از هدایت فیلم با من تماس گرفتند و گفتند ما پول کمی در حدود یک و نیم میلیارد داریم و می‌خواهیم یک فیلمی بسازیم که در بیست و چند روز جمع شود. آن موقع همه با سی میلیارد فیلم می‌ساختند و واقعا رقم یک و نیم میلیارد شوخی بود. گفتند ایده و فکری داری؟ گفتم یک فیلمنامه دارم. فکر کردم شبگرد را به این‌ها بدهم. ولی فکر می‌کردم این‌ها قبول نخواهند کرد. بعد از دو ساعت گفتند بیا قرارداد ببندیم. ما همین را می‌خواهیم! در کمال ناباوری فیلمی را که فکر می‌کردم هیچ وقت ساخته نخواهد شد ساخته شد و امکان ساخت آن پیش آمد.

شبگرد برای من قبل از هر چیزی محصول عشق وعلاقه‌ای است که در تمام عمرم به فیلم‌های درجه دو داشتم. فیلم‌های درجه دو برای من از همان نوجوانی جالب بودند. به نظرم می‌آید که فیلم‌های درجه دو، چون معمولا با داستان‌های سطحی و موضوعات پیش و پاافتاده کار می‌کنند، ما را بیننده‌های بهتری می‌کنند. بیننده بد کسی است که به خاطر مضمون، فیلم می‌بیند. به همین خاطر من یک فرد ضد مضمون هستم. من آدم ضد محتوای فیلم هستم. این‌ها به نظرم غیرسینمایی است. سینما یعنی ترکیب صدا و تصویر و اتمسفری که از این‌ها به وجود می‌آید، حالا هر قصه‌ای می خواهد داشته باشد.

فیلم‌های درجه دو ما را تربیت می‌کنند که درست فیلم ببینیم، به همین خاطر فیلم‌های درجه دو از بعضی فیلم‌های خیلی مهم هم مهمتر هستند. من گاهی اوقات، اگر یک فیلم از برگمن داشته باشم و یک فیلم درجه ‌دو، درجه دو را نگاه می‌کنم. فیلم‌های به اصطلاح درپیتی برای من جالب‌تر است، چون من را تربیت می‌کند و از من یک بیننده خوب می‌سازد، در نتیجه من همیشه علاقه خاصی به فیلم‌های درجه دو و رده ب‌ و حتی فیلم بدها داشته‌ام. به نظرم این ها از تو هم فیلمساز می‌سازد، هم فیلم‌بین که این خیلی مهم است. ما تأثیر آثار درجه دو را در فیلم‌های فیلمسازهای مهم سینما داریم می‌بینیم.

کوئنتین تارانتینو دار و ندار خودش را به درپیت‌ها بدهکار است، هرچه ساخته از درپیت‌ها گرفته است. شما فکر می‌کنید جکی براون از کجا می‌آید؟ بازسازی دو تا فیلم درپیتی سیاهپوستی دهه هفتاد است. یکی به اسم کافی و یکی به اسم فاکسی‌براون. با همان بازیگر هم ساخته است. نطفه‌اش همان فیلم سیاهپوستی دهه هفتادی است.

فکر می‌کنید کیل‌بیل را از کجا گرفته است؟ کیل‌بیل بازسازی فیلم ریدی اسنوبلات است. زن خون‌برف. یک و دو دارد. دو تا فیلم سامورایی لوباژت ژاپنی است که مربوط به سال ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ است. جالب است که در کیل‌بیل حتی پلان‌ها را دزدیده است. یعنی استراکچر و کمپوزیشن پلان‌ها و میزانسن آنها متعلق به ریدی اسنوبلات است.

جنس خشونتی که در کیل‌بیل می‌بینید مربوط به ریدی اسنوبلات است. رسماً کار را کپی کرده است.

گودار آلفابیل را از کجا آوره؟ از سری فیلم‌های درپیت متعلق به لمی‌کوشن مربوط به دهه پنجاه، حتی همان بازیگر را آورده است. این برای من خیلی جالب بود که در مملکتی که اصولا درپیت‌ساز است، ولی همه در آن ادعا دارند که خیلی برگمن هستند! من اتفاقاً خیلی رک و راست می گویم که می‌خواهم درپیت بسازم! و مدل درپیت‌ها فیلم بسازم و با عشق به آنها می‌خواهم فیلم بسازم.

شبگرد نتیجه یک چنین عشقی است ولی فیلم فراتر از اینها رفت، تماشاچی و کسانی که فیلم را دوست داشتند برای آن نقد نوشتند، نقدهای زیادی روی این فیلم نوشته شد. آنها متوجه شدند که فیلم درمورد آدم‌هایی است که به انتهای خط رسیده‌اند و انگار دیگر هیچ امیدی به فردای خودشان ندارند و همه در یک جا و در یک نقطه تاریک و در یک شب تاریک نقطه مشترک پیدا می‌کنند. یک چیز فرامتنی از آن پیدا کردند که برای من خوشایند بود. شبگرد از فیلم‌های دلخواه من است.

دارم به لحن مشنگ اعتقاد پیدا می‌کنم

شبگرد از جمله فیلم‌هایی بود که به لحاظ اقتصادی هم مثبت عمل کرد…

ولی باز هم بد اکران شد. سه سال طول کشید تا اکران کنند، باز هم بخاطر اینکه اعتماد ندارند، یعنی فکر می‌کنند این دیگر چه جور فیلمی است. یک نکته‌ای که در شبگرد و سراسر شب مشترک است، لحن مَشَنگ است. هرچی من بیشتر جلو می‌روم، به این لحن بیشتر اعتقاد پیدا می‌کنم و به آن نزدیک‌تر می‌شوم. به نظرم می‌آید که ما داریم در دنیای مشنگ زندگی می‌کنیم و الان لحن خیلی جدی در کَت من نمی‌رود.

رئیس جمهوری آمریکا یک آدم کثیف است

اگر فیلمی را ببینم که خیلی جدی است، یک مقدار به نظرم می‌آید که از این دنیا دور است، ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که به کلی هیچی سر جای خودش نیست. الان رئیس جمهور آمریکا یک معاملات املاکی کثافت است! این چه دنیایی است. رئیس جمهور فرانسه در زندان است! ظرف یکسال ۶۰ هزار نفر را در غزه قتل‌عام می‌کنند و کک دنیا نمی‌گزد! این دنیا مشنگ و دیوانه است. الان به نظرم می‌آید من هر فیلمی که بخواهم بسازم، باید یک مقدار مشنگی داشته باشد که بتواند یک مقدار با این دنیا ارتباط بگیرد.

فیلمنامه جدیدتان که قرارداد بسته‌اید هم شامل این «مشنگی» می‌شود؟

نه. این نوار خیلی جدی است. ولی مطمئنم اگر به ساخت برسد یک چیزهای مشنگی در آن می‌آید. ولی برای یک فیلم دیگر هم تقاضا کرده‌ام ولی آن را نگه داشته‌ام چون پول جور نشد به اسم لحظه گرگ‌ها که آن مشنگ است! / پایان بخش چهارم

گفت و گو از: مرتضی رنجبران و ناصر غضنفری

  • منبع خبر : ایرنا