مقاله ای را از یک استاد دانشگاه میخواندم که در تدارک آماده سازی بسیاری از بازنشسته ها در تمکین از قانون عدم بکارگیری باز نشستگان انشا شده بود و درآن به اینکه بالاخره چرچیل هم مجبور به استعفاء شد بعنوان اشاره به گرایشهای چرچیل وار در ایران طعنه ای لطیف و معنی دار زده بود.در […]
مقاله ای را از یک استاد دانشگاه میخواندم که در تدارک آماده سازی بسیاری از بازنشسته ها در تمکین از قانون عدم بکارگیری باز نشستگان انشا شده بود و درآن به اینکه بالاخره چرچیل هم مجبور به استعفاء شد بعنوان اشاره به گرایشهای چرچیل وار در ایران طعنه ای لطیف و معنی دار زده بود.در بخشی از این مقاله آمده بود، چرچیل نخستوزیری بود که نظام سلطنت انگلستان را در سایهی خودش برده بود. او بیرقیبترین سیاستمدار جهان بوده است. چرچیل در هر ۴ رویداد بزرگ قرن بیستم میلادی انگلیس نقشی فراتر از سیاستمدار ایفا کرد، تا لقب «پدر ملت» را دریافت کند.
در جریان جنگ جهانی اول او تصمیماتی گرفت که در سرنوشت جنگ و بقای انگلستان تاثیرگذار بود. زمانی که وزیری جوان در سن۳۶ سالگی در کابینه بریتانیا بود؛ خود را در قامت نخستوزیر میدید. او در ۴۰ سالگی و از همان اولین روزهای جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ فراتر از یک وزیر عمل کرده بود.
در جریان جنگ جهانی دوم او سختترین تصمیمات را برای انگلستان گرفت؛ در حالی که اتفاق نظری جمعی پدید آمده بود که کشورهای درگیر جنگ با هیتلر قرارداد صلح امضا کنند، تصمیم به ادامه جنگ گرفت و زیر بار آلمان هیتلری نرفت . در نهایت او بود که هم انگلستان و هم اروپا رااز شر دیکتاتوری جنگ طلب نجات داد.
در جریان کنارهگیری پادشاه انگلستان ادوارد هشتم بخاطر ازدواج با معشوقهاش در روزهای سخت سیاسی نظامی انگلیس ، چرچیل کسی بود که این تغییر را با کمترین هزینه مدیریت کرد، تا سلطنت به جرج ششم رسیده و انگلستان بتواند در این شرایط خود را درگیر مسایل داخلی ننماید.
در جریان تغییر سلطنت پس از مرگ جرج ششم تا تحویل سلطنت به دختر جوان ۲۶ سالهای که در زمان تولدش در انتهای لیست کاندیداهای سلطنت قرار داشت، باز هم این چرچیل است که نقش می آفریند. ملکه الیزابت بنا به اتفاقات عجیبی که در کمتر از ۱۰ سال برای انگلستان روی داد، باید سلطنتی را که برایش آموزش ندیده بود تحویل میگرفت. و این زمینه را چرچیل برای خانواده سلطنتی در انگلستان که در جریان نئو کلنیالیسم و هجمه آمریکا به آمپراتوری اقتصادی سیاسی آنگلستان قرار داشت با بهترین شیوه آماده سازی نمود.
چرچیل تا ۸۰ سالگیاش نخستوزیر ماند. در زمانی که حتی به سختی راه میرفت، به سختی مینشست، حاضر به استعفا نبود و آنقدر محبوب بود که انگلیسیهای محافظهکار ترجیح میدادند از مقابله با او کنار بپرهیزنداما در واقعیت چرچیل پیر شده بود و پیری موجب میشود بخشی از اقدامات و وظایف را با نیت دلسوزی اطرافیان انسان از دختر و پسر و داماد و رئیس دفتر و امثالهم بعهده گرفته زمینه را برای کاستن از محبوبیت فراهم آورند.
برای تولد ۸۰ سالگی چرچیل، نمایندگان مجالس اعیان و عوام تصمیم به برگزاری یک جشن ملی که قرار است از تلویزیون بطورمستقیم پخش شود ، گرفته اند.و قرار است این تولد هدیه داشته باشد و هدیهی تولد آقای چرچیل نقاشی پرتره ای از خود اوست که به او هدیه میشود و کنایه از اینکه از تو با ارزش تر برای تو نیافته ایم.
چرچیل اما کم کم تبدیل به نماد گذشته شده بود او جوانترهای جنگ نادیده را دوست نداشت، ایدههای جدید را برنمیتابید. روز تولد در محل مجلس از نقاشی رونمایی میشود و چرچیل برآشفته میشود از دیدن خویش در آن آیینه. او درصدد بازپس فرستادن نقاشی است؛ اما گراهام ساترلند هنرمندی نیست که بشود به سادگی از آن گذشت و این صحنه چرچیل را بفکر فرو میبرد! ساترلند به مانند هر هنرمندی در پس نقاشی چهره، به دنبال حقیقت است. چرچیل را در چندین نوبت میبیند و در موردش تحقیق میکند. چرچیل اما خودش نقاش است و برای همین به ساترلند یادآوری میکند که «او نقاش چهرهی چرچیل نیست، او باید تصویرگر چهرهی جایگاه چرچیل باشد». هنر آیینهای است برای دیدنها و فهمیدنها و برخی اوقات رنجیدن ها. آیینهای ساترلند صریحتر از آن است که چرچیل بزک شده را نمایش دهد؛ او همان آیینهای را میسازد که چهرهی واقعی چرچیل را نشان میدهد.یک سیاستمدار شکته از پیری و شاید از مد افتاده و همین تصویر چرچیل را بخود فروبرده که تصویر خود را بپذیرد یا پس بفرستد؟ دیری نمی پاید که نقاشی به دستور همسر چرچیل به آتش کشیده میشود. اما آتش آن تصویر که به جان چرچیل افتاد تا واقعیت به او بفهماند که وقت آن رسیده که او استعفای خود را اعلام کند! چرچیل از دیدن خویش در آیینهی هنر به واقعیت پیبرد؛ او برای حفظ احترام خودش و کشورش باید کنار میرفت ! نقاشی ساترلند شاهکاری از دست رفته است؛ شاهکاری که توانست غایت هر هنری باشد؛ هر هنری که برای بیان صریح حقیقت در پس بزکشدنها و بازیکردنها، تنها امید آدمی است. باید فهمید که همین نقاشی بود که انگلستان آن روز را از اشتباهات چرچیل محبوبش رهانید. هنرمندان ما اما هنوز نتوانسته اند ایران را از باز نشسته ها در قاموس یک الزام تفاهم آمیز ، یک درک جانانه ، یک تحول کلان و محبوبیت آفرین برهانند. والسلام
حمید رضا نقاشیان