نفوذ در ساختار و صفوف مبارزین امری مربوط به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیست . اگرچه جریان انقلاب اسلامی هرچه استوارتر و صلابت ذاتی خود را در جذب ملتها نشان میدهد ، دشمنانش را در دشمنی حریص تر و خونی تر و مصمم تر در انواع دشمنی ها دیده ایم که از هیچ جنایتی […]
نفوذ در ساختار و صفوف مبارزین امری مربوط به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیست .
اگرچه جریان انقلاب اسلامی هرچه استوارتر و صلابت ذاتی خود را در جذب ملتها نشان میدهد ، دشمنانش را در دشمنی حریص تر و خونی تر و مصمم تر در انواع دشمنی ها دیده ایم که از هیچ جنایتی فروگذار نمیکنند.بوسنی، سوریه، بحرین، نیجریه، یمن، میانمار و اساسا هرچه جنایت از غیر مسلمان و حتی مسلمان نما در جهان دیده میشود محصول دشمنی با اسلام ناب یعنی شیعیان است که البته شیوه ای با کشتار وشیوه ای از این دشمنی ها با ترفند نفوذ صورت میپذیرد.
به تاریخ انقلاب و حتی سالهای قبل ودوران مشروطه که نگاه میکنیم ماجرای نفوذ پیوسته ادامه داشته و گاهی و به مناسبتی دشمن مجبور به سوزاندن مهره نفوذی خود گردیده است. باید اذعان کنم که بیت امام (ره)هم در نجف از این ترفند مستثنی نبوده است و شهادت مرحوم شهید مصطفی خمینی در شائبه ای قوی موکول به همین قاعده برشمرده میشود.
جریان شخصیت سازی از بنی صدر و میرحسین موسوی و شهادت محمد کچوئی و جریان انفجارحزب جمهوری و شهادت رجائی و باهنر در هشتم شهریور و شهادت مرحوم شهید قدوسی و نفوذ دادن برخی عناصر در دولتها و عوامل هم نوا با آنها همیشه فاجعه ساز بوده است.
در تاریخ بیداری ایرانیان و در خصوص صف مبارزینی علیه انگلیس شواهدی مثل میرزا کوچک و رئیس علی دلواری هم لابلای صفحات تاریخ حقایقی بیان گردیده است.
مرحوم میرزا کوچک را نفوذی کشته و سر او را به شهر آورده است و مختصر شرح ماوقع از این قرار بوده که:
در آذرماه سال ۱۳۰۰ خورشیدی سال شهادت میرزا کوچک خان است او در حالی که بسیاری از یاران جنگلی خود را در مسیر فرار از هجوم قشون دولتی از دست داده بود، در کوههای تالش گرفتار سرمازدگی شد و به دست یکی از عوامل سالار شجاع کشته و سرش بریده شد. و واوقع جریان را اینگونه نوشته اند که با خروج قوای روسیه و انگلیس از گیلان و پیوستن وابسته نظامی شوروی به قوای دولتی ایران و حرکت آن برای سرکوب دولت انقلابی و تسلیم خالو قربان به رضاخان ، میرزا بار دیگر تنها باقی ماند. روسها نیز براساس توافق با دولت ایران از کمک نظامی به جنگلیها خود داری کردند. نبرد قوای دولتی با نیروهای اندک جنگل شدت یافت و سرانجام در ۱۲ آبان ماه سال ۱۳۰۰ شهر رشت به تصرف قوای دولتی درآمد، اما میرزا به همراه یاران خود به جنگل پناه برد و مقاومت خود را ادامه داد و در کوه های تالش گرفتار سرمازدگی شد و به دست یکی از عوامل سالار شجاع به نام رضا اسکستانی کشته و سر او را بریده وبرای خود شیرین کردن آن را به والی تالش تحویل داد و سپس خالو قربان که روزگاری خود ازهمرزمان میرزا بود سر بریده سردار دولت جنگل را برای رضاخان سردار سپه به تهران برد.
یکی دیگر از مردان آهنین در مبارزه که نفوذ جان او را گرفت ، رئیس علی دلواری است. او در دهستانی از توابع بوشهر به دنیا آمد. در دوران مشروطیت، جوانی ۲۳ ساله بود.
اگرچه سواد و معلومات کافی نداشت، اما پاکی او زبانزد هم ولایتی هایش بود. بعد از این که قوای انگلیس بوشهر را به تصرف خود درآوردند، او برای خارج کردن نیروی مزدور اجیر شده توسط انگلیس متجاوز به مقابله با تجاوزگران پرداخت و شکست های سنگینی بر آنان وارد کرد.پس از اشغال بوشهر در رمضان سال ۱۳۳۳ هجری قمری، نیروهای انگلیسی قصد تصرف دلوار را می کنند. محلی که پیش از آن، چند بار سربازان انگلیسی به آنجا یورش برده و هر بار طعم تلخ شکست را چشیده بودند. رییس علی همراه با یاران خود، علیه اشغالگران وارد نبرد شده و نیروهای متجاوز را که قریب به پنج هزار نفر بودند، تار و مار می کنند. در گیر و دار حمله انگلیسی ها به بوشهر در دوازدهم شهریور ۱۲۹۴ هجری شمسی هنگامی که رئیسعلی در محلی به نام «تنگک صفر» قصد شبیخون به قوای انگلیسی ها را داشت، از پشت مورد هدف گلوله یکی از همراهان خائن و نفوذی دشمن قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. مدفن این شهید گرانقدر در وادی السلام شهر نجف اشرف در کشور عراق است .
برگهای زرین تاریخ ملت ایران سطر سطر با خون آغشته است و از هزار ها سال پیش جهل و خیانت و سرسپردگی و فریب امامان شیعه را شبیخونانه با زهر و خنجر به شهادت رسانده اند واین ایام دارو جای زهر نشسته و دشمن با نفوذ حتی امام خمینی رحمت الله علیه را ترور میکند و فریاد وا تروریستا سر میدهد که این هم از عجایب تاریخ است. والسلام
حمید رضا نقاشیان