یکی از مطالبات درباره کابینه دوازدهم، جوانگرایی است. این خواست به همان اندازه که پیشرو و نوگراست، عواگرایانه نیز هست. نوگراست؛ از آن رو که خواستار تغییر در چهرههای سنتی شده در سپهر سیاسی کشور است. ماندگاری چهرههای سیاسی و در اینحال عوض بدل شدن آنان در مقاطع مختلف، گاه چنان کسالتبار میشود که حتی […]
یکی از مطالبات درباره کابینه دوازدهم، جوانگرایی است. این خواست به همان اندازه که پیشرو و نوگراست، عواگرایانه نیز هست. نوگراست؛ از آن رو که خواستار تغییر در چهرههای سنتی شده در سپهر سیاسی کشور است. ماندگاری چهرههای سیاسی و در اینحال عوض بدل شدن آنان در مقاطع مختلف، گاه چنان کسالتبار میشود که حتی در شوخیها و طنزها راه پیدا می کند.
بهعبارتی برای برخی از سیاسیون و مسئولان، بازنشستگی معنی ندارد. آنان آنقدر در صحنه میمانند و براین ماندن اصرار دارند که یا سرانجام جان به جان آفرین تسلیم میکنند و یا به اجبار و در وضعی شکننده مجبور به ترک صحنه میشوند. اما در این وضع نیز همچنان منتظر فرصت دوباره برای حضور در موقعیت تازه هستند.
یکی از ویژگیهای نظامهای انتخاباتی جابهجایی چهرهها در صحنه سیاسی کشورهاست. در اینحال، تاریخ بسیاری از شخصیتها را به یاد دارد که بهدلیل بیتوجهی به ترک صحنه در موقع لازم، مجبور به اخراج از آن شدهاند. “وینستون چرچیل” مصداق این مدعاست. او به رغم همه خدماتی که به کشورخود کرد، سرانجام بهدلیل اصرار مذبوحانه برای ادامه حضور در صحنه، از سوی مردم کنار گذاشته شد. “قوامالسلطنه” نمونه دیگر در تاریخ معاصر ایران است. او نیز قربانی وسوسه قدرت شد. اگر اصرار زیاده از حد بر ماندن در هرم قدرت نداشت، امروز قضاوتها دربارهاش عادلانهتر میبود. وسوسه قدرت همیشه مانع ارزیابی واقعی سیاستمداران از موقعیت گذشته، حال و آینده آنان میشود.
یکی از کارویژههای نظامهای انتخاباتی همانا تغییر چهرهها در بستری دموکراتیک است. برای مثال کافی است نگاهی به تاریخ معاصر کشورهای دموکراتیک کنیم. “هلموتکهل” صدراعظم سابق آلمان غربی، یکی از شخصیتهای تأثیرگذار و نافذ در سالهای تاریخی نیمه دهه ۸۰ و نیمه اول دهه ۹۰ میلادی بود. او نقش مؤثری در برداشته شدن دیوار برلین، سقوط نظام کمونیستی آلمان شرقی و یکپارچگی دو آلمان داشت. بنابراین مردم آلمان همیشه از او به نیکی یاد میکنند. اما این امر سبب نشد تا او در هرم قدرت برای خود سرقفلی بخرد. کهل با قبول نتیجه انتخابات از صحنه کنار رفت و جای خود را به بازیگران تازه نفس داد. تصور کنید اگر قرار بود او مانند “ولادیمیر پوتین” میخواست همچنان در صحنه بماند، امروز چه قضاوتی در باره او و حتی پس از مرگش میشد؟ آیا نقش او در برداشتن دیوار برلین زبانزد بود یا اصرار برای ماندن در هرم قدرت؟
اگر انگیزه اصرار بر جوانگرایی در کابینه دوازدهم برهمان سیاقی باشد که در بالا به آن اشاره شد، امری معقول و پیشروانه است. اما اگر تأکید بر جوانگرایی بدون لحاظ همه مختصات صحنه سیاسی کشور باشد، شعاری عوامانه است. دلیل این مدعا فقدان انگیزه کادرسازی در چارچوب کارکرد حزبی در کشور است. مشکل نه پرهیز از جوانگرایی، بلکه خلاء کادرهای تازه نفس و جوانی است که در همه سالهای گذشته میبایست برای جانشینی در هرم قدرت، تربیت و پرورش یافته باشند. دولتهای نهم و دهم و مجالس هفتم تا نهم شاهد ورود موجی از جوانان در هرم قدرت بود. اما آنان حالا کجا هستند؟ و چرا جامعه برای بازگشت آنان به صحنه اصرار ندارد؟ آیا جز این است که جوانگرایی یاد شده در قالبی شکلی و بدون ویژگیهای لازم برای تغییر چهرههای تصمیمساز انجام شد؟ مدیریتهای جوان تحمیل شده در بدنه اجرایی و بعضاً مقننه کشور بیشترین هزینه را بر سیاست و بالتبع اقتصاد کشور وارد کرد.
در اینجا هدف نفی جوانگرایی نیست، بلکه اشاره و تأکید براین نکته اصلی است که تا برای کادرسازی در چارچوب تفکرات حزبی اقدام واقعی صورت نگیرد، شعار جوانگرایی صرفاً رفتاری سیاسی خواهد بود. جوانگرایی در کابینه نظامهای انتخاباتی، بازخورد فعالیت احزابی است که اصولاً وظیفه تربیت و پرورش نخبگان را برای حضور در هرم قدرت به عهده دارند.
تأمل رئیس دولت دوازدهم در انتخاب وزیران کابینه آینده به دلیل همین است.
جلال خوش چهره