هنری کیسینجر به عنوان مشهور ترین وزیر خارجه درایالات متحده، یک دیپلمات متولد آلمان و یهودی بوده است. او به دلیل ممنوعیت نامزدی یک تبعه امریکایی که متولد خارج از خاک امریکاست برای ریاست جمهوری، نتوانست به این سمت در امریکا دست یابد. با این حال او را یکی از قوی ترین تئوریسین های غرب […]
هنری کیسینجر به عنوان مشهور ترین وزیر خارجه درایالات متحده، یک دیپلمات متولد آلمان و یهودی بوده است. او به دلیل ممنوعیت نامزدی یک تبعه امریکایی که متولد خارج از خاک امریکاست برای ریاست جمهوری، نتوانست به این سمت در امریکا دست یابد. با این حال او را یکی از قوی ترین تئوریسین های غرب و دیپلمات امریکایی می دانند. هنری کیسینجر که در پرونده ها و اتفاقات مهمی مانند جنگ ویتنام، بحران کوبا، وقایع شیلی و دولت پینوشه، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، مذاکرات کاهش و کنترل تسلیحات استراتژیک (سالت)، و تنش زدایی با چین نقش اصلی را ایفا می کرد، پس از آن نیز همواره با سخنرانی ها و تالیفات خود به مسیر سیاست خارجی امریکا شکل داده است. به همین دلیل بررسی آثار او از اهمیت بالایی برخوردار است.
کیسینجر در آخرین کتاب خود که در سپتامبر سال ۲۰۱۴ منتشر شد، روی یکی از مهمترین موضوعات روابط بین الملل و سیاست خارجی کشورها دست می گذارد.
توجه به موضوع نظم جهانی، آن هم با ارائه یک خوانش بسیار دقیق و تبارشناسانه در مسیر تاریخ در اقصی نقاط جهان، موجب شده تا یکی از جامع ترین چشم اندازها به موضوع نظم جهانی شکل بگیرد. این چشم انداز از آنجا اهمیت بیشتری می یابد که کیسینجر در طول فصول مختلف این کتاب همواره سوالاتی را درباره آینده نظم جهانی مطرح می کند. تلاش او برای شناسایی مولفه های موثر در شکل گیری و ثبات یک نظم در جهان همواره رو به آینده بوده است. همین نکته که او با محوریت قرار دادن امریکا در فصول متعدد کتاب در پی راهکاری برای عبور این کشور از بحرانهای مختلف است، نشان از این دارد که کیسینجر در این کتاب صرفا یک فرد دانشگاهی نیست، بلکه به نوعی به عنوان یک کنشگر سیاسی در پی ایفای نقش خود برای دستیابی خود یا کشورش به منافع و قدرت بیشتر است. بنابراین این کتاب از ابعاد مختلف ارزش مطالعه و بررسی را دارد.
اما نکته جالب توجه در این میان، فصل چهارم کتاب حاضر است. در این فصل از “نظم جهانی” موضوع روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده مورد بررسی قرار گرفته و رفتار ایران در چارچوب نظمهای جهانی بازخوانی شده است. در طول فصول نه گانه کتاب هیچ فصلی به طور کامل به یک کشور اختصاص ندارد. در نتیجه میتوان به خوبی مشاهده کرد که ایران و نقش آن در ایجاد یک نظم جهانی تا چه میزان برجسته است.
اینکه شهریار زرشناس با دقت سیاست همگانی کردن نئولیبرالیسم را در فرایند فرانو تحلیل میکند و روز گذشته به بخشی از موضوع پرداختم از دید هنر کیسینجر دور نمانده در فصل چهارم کتاب ضرورتهای مورد مطالعه بین رابطه ایران و امریکا و نگرانی خود از تداوم انقلاب اسلامی را نقطه افول سیاست غرب تلقی مینماید و تحریک کننده در مسیر ایجاد یک راهبرد مانع برای انقلاب اسلامی تشویق میکند خود هشداری جا افتاده و در دید زرشناس، دولت فعلی همان کاربرد مورد توجه کیسینجر است چرا که در بخش از مطالب خود اینگونه اظهار میدارد که :
این مسئله یک فرهنگ واحد جهانی را که الگو گرفته از فرهنگ مدرن «نئولیبرال» است ایجاد و همه جا القا میکند. بنابراین از این به بعد وابستگیها نه اینکه سیاسی نباشد اما نوع آن تغییر کرده است. نوع وابستگی اقتصادی نیز تغییر کرده است، یعنی اولاً از طریق در هم تنیدگی و پیوستن و هضم شدن نظام جهانی عملی میشود و ثانیاً نکته جدیدی با عنوان نفوذ فراگیر فرهنگی هم به آن اضافه شده است. یعنی درواقع خود شبکه جهانی رسانهای که در حال حاضر در تک تک خانههای ما و در گوشیهای ما است خودش مقوّم این وابستگی به صورت تمام عیار است. لذاست که در کتاب کیسینجر آمده است : نظم مذهبی در ایران قابلیت فراگیری دارد . او در تشریح نظم مورد نظر رهبر ایران به بخشی از سخنان ایشان اشاره میکند که در آن آمده است که احیای آگاهی جوامع اسلامی به معنای باز شدن درب انقلاب دینی در جهان بوده و از این طریق ایالات متحده و همپیمانان غربیاش سلطه خود را از دست داده و سه قرن سلطه غرب بر جهان پایان خواهد یافت. کیسینجر معتقد است که چنین سخنانی در هر منطقه ی دیگری از جهان به مثابه یک رویکرد انقلابی تلقی شده و به این معناست که یک کشور برخوردار از یک شخصیت قوی مبتنی بر منابع دینی در پی ارائه الگویی جدید از نظم است که با نظم اعمال شده از سوی جامعه جهانی در منطقه مذکور تناقض دارد.
او می نویسد که طبق نظر رهبر ایران اصول مذهبی جهان فراتر از “منافع ملی” و “رویکرد جهانگرایی لیبرال” نظم جدید جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
کیسینجر در جمع بندی کتابش روی نقش ایالات متحده در تنظیم و حفظ نظم جهانی تاکید دارد. او معتقد است که شکل گیری شخصیت جدید برای حکومتی به نام امریکا پس از جنگ جهانی دوم که خود را نماینده و حافظ نظم جهانی و ارزشهای جامعی مانند دموکراسی می داند، نباید به سادگی فراموش شود. او تمدنهای اسلام و چین را دو نیرویی می داند که پیشرفت آنها میتواند چالش اصلی قدرتهای جهان در حفظ نظم موجود باشد.
این موضوع در نقش فزاینده رشد فناوری و تغییر شکل روابط انسانی و روابط دولتها نیز تا حدودی صادق است. او در چشم انداز فراروی خود، معتقد است که ایالات متحده امریکا باید برای ایفای نقشی مسئولانه در تکامل نظم جهانی در قرن بیست و یکم ناچار است به این رویه پایان دهد و نیازمند رویکردی نوین در چالش با ایران و چین است.
شهریار زرکش دقیقا همین راهبرد را نقد میکند که امریکا و انگلیس مسیر تغییر رویکرد را در حمایت از نئو لیبرالیسم تشخیص داده و سرمایه گزاری کلانی روی این فرایند در ایران نموده اند.او معتقد است: در «استعمار نو» به جای اینکه کشور استعمارگر مستقیماً کشور استعمار شده را اشغال کند و حاکمانی از خودش را آنجا بگمارد، معمولاً از میان مردم بومی همان سرزمین عدهای را به عنوان دستنشانده و حاکم انتخاب میکند.
فرآیند وابستگیهای سیاسی و اقتصادی ایجاد میکنند که مدارهای وابستگی عمدتاً حول سیاست و اقتصاد بنا شود؛ هرچند این به آن معنا نیست که به فرهنگ بی توجه هستند. موارد وابستگی به فرهنگ هم وجود دارد اما عمدتاً وابستگی از طریق اقتصادی و سیاسی ایجاد میشود.
خواننده عزیز تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
والسلام