تقابل یک تنه آمریکا با چین و روسیه و کانادا و اروپا شاید در ۷۰ سال گذشته و به اعتباری جنگ دوم جهانی بی سابقه بوده باشد. دونالد ترامپ رسما و علنا و بدون هیچ پرده پوشی چین را به ایجاد نا هنجاری های فرهنگی و سیاسی در آمریکا و هم چنین دزدی در مالکیتهای […]
تقابل یک تنه آمریکا با چین و روسیه و کانادا و اروپا شاید در ۷۰ سال گذشته و به اعتباری جنگ دوم جهانی بی سابقه بوده باشد.
دونالد ترامپ رسما و علنا و بدون هیچ پرده پوشی چین را به ایجاد نا هنجاری های فرهنگی و سیاسی در آمریکا و هم چنین دزدی در مالکیتهای معنوی و تجارت نا هموزن متهم میکند و اینگونه تحلیل میکند که اگر چین و توسعه غیر قابل کنترل آن محدود نشود عنقریب به امپراتور اسیا و سپس به اقترار اول جهان مبدل خواهد شد و با این تحلیل بنا دارد جهان را علیه پیشرفتهای چین بشوراند.از جانب دیگر چین در فضای رسانه ای خود به این تحلیل واقف آمده که آمریکا قصد مداخله در برنامه اجرایی چین به نام «تفاهم و پیشرف» را داشته و این مداخله را نوعی کارشکنی تلقی میکند.چینی ها معنقدند آمریکا در حال جبران شکستی است که بحران مالی سال ۲۰۰۸ برای این کشور بوجود آورده است و پل پیشرفت خود را هم در همان سال آغاز نموده اند و این نگاه زمینه ایجاد مخاصمه را در خفا برای دو کشور فراهم نموده است. غالب اقتصاد دانان جهان بر این باورند که سرعت رشد اقتصادی چین از همه جهان بیشتر و نسبت به امریکا تا ۲ برابر میرسد و این تحلیل رهبران اقتصادی جهان را به تعجب و واکنش واداشته است.
تقریبا همه متفکرانی که در بستر اقتصاد جهان دستی بر اتش دارند اینگونه می انگارند که در طول ده سال اینده چین رهبری علمی در تکنولژی های نوین جهان را بدست خواهد داشت چرا که در طول ده سال پیش تاکنون درحال سرمایهگذاری در بخش فناوریهای پیشرفته امثال مناوری های زیستی و همش مصنوعی و محاسبات کوانتومی بوده و به پیشرفتهای خارق العاده ای نیز دست یافته است. آژانسهای فکری و اتاقهای تعیین راهبرد در امریکا همانند اکونومیست می اندیشند و به ترامپ برای نگرانی هایش حق میدهند که دولت ترامپ در مقابله با چین با سه اصل بنیادین برای تقابل رو بپیشرفت است .
اولا نمیتواند قدرتی همتراز خود در جهان را تحمل نماید و لذا ناگزیر در سرمایه گزاری در حوزه امنیت ملی است.
دوم اینکه تحلیل می کنند برخورد لومپنیستی ترامپ جای خود را در جهان گشوده و کشور ها این روش را از او پذیرفته اند و صد البته این روش برای آمریکا منافع هم داشته است.
سوم اینکه تقابل با چین میتواند تاثیر شگرفی بر دیگر کشورها از جمله روسیه و کانادا بگذارد و حتی اروپا در موضع گیری های غیر دیپلماتیک کوتاه بیاید.
راهبرد سیاسی ، اقتصادی ، امنیتی امریکا علیه چین بیش از آنکه یک حسادت و یا یک رقابت در پی داشته باشد یک هراس نهانی است که موجب میشود برخورد های لازم الاختفای بین دو کشور این مقدار علنی شوند.
بهانه های حقوق بشری آمریکا علیه چین بخش از علنی شدن این مخاصمه پنهانی بشمار میرود تا جایی که جریان به دستگیری عوامل دیپلمات یکدیگر منجر خواهد شد.
از موضوع حقوق بشری که بگذریم ورود ناوگانهای رزمی امریکا به حیطه های جغرافیایی چین و تهدیدات نظامی چین بخش دیگری از این علنی شدن هستند و امریکا ابایی از این علنی شدن ندارد چرا که دائما سنگ حمایت از تایوان را بهسینه زده و با این اقدام گوشت تن سیاستمداران چینی را میلرزاند.به عقیده گراهام آلیسون استاد و متفکر مشهور دانشگاه هاروارد معتقد است که روند مواجهه بین چین و امریکا اگر چه خطرناک است لاکن هیچ زمانی بهتر از محدود کردن چین بجز امروز نیست چرا که او معتقد است چین فردا غیر قابل مهار کردن خواهد بود و البته او راههای مهار صلح آمیز را به بخورد خصمانه ترجیح میدهد. در یک نتیجه گیری باید گفت شطرنج چین و امریکا حتما بازنده خواهد داشت و صد البته این بازنده میتواند از داشتن جمعیت و نیروی کار نسبتا ارزان محروم بوده و بازی را واگذار کند چرا که ترامپ اگرچه در برخورد فردی موفق بوده لاکن پشتوانه قدرتمندی از یک حمایت استراتژیک ندارد و همین امر او را به شکست و حتی فروپاشی فدراتیو روز به روز نزدیکتر میکند. والسلام
حمید رضا نقاشیان