بارِ ما را کـــاروانان می برند
بارِ ما را کـــاروانان می برند

  صرف نظر از اینکه پشت پرده مکالمه ی تلفنی اوباما با روحانی چه گذشته است، و کدامیک و با وساطت چه کسی مقدم به برداشتن گوشی تلفن و مبادرت به انجام مکالمه شده اند، یک واقعیت برای ایران و یک واقعیت برای امریکا رقم خورد. آنچه برای آمریکا رقم خورد آن بود که: بارک […]

 

صرف نظر از اینکه پشت پرده مکالمه ی تلفنی اوباما با روحانی چه گذشته است، و کدامیک و با وساطت چه کسی مقدم به برداشتن گوشی تلفن و مبادرت به انجام مکالمه شده اند، یک واقعیت برای ایران و یک واقعیت برای امریکا رقم خورد.

آنچه برای آمریکا رقم خورد آن بود که:
بارک حسین اوباما دریچه ای برای رابطه ای مستقیم را گشود.
واین میتواند آشکار و نهان بارها اتفاق بیفتد و زمینه ای برای معامله بر آنچه در سی و چهار سال اندوخته بودیم، گردد.

آنچه برای ایران رقم خورد آن بود که:
حسن فریدون روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران، امید مضاعفی برای تعدیل یا تخفیف یا تفریق فضای تحریم های اقتصادی بر کشور بیافریند وبستر اعتدال مذکور در سیاست خارجی معهود خود را گامی به پیش هدایت نماید.

تاریخ اسلام در زمان حیات رسول گرامی اسلام صلوات الله و سلامه علیه یک بار و پیش از فتح مکه، مواجه با اقدامیست که آن اقدام را در اوراق زرین خود با عنوان ‘صلح حدیبیه’ ثبت وضبط نموده است.
تقریبا شش سال از هجرت رسول گرامی اسلام به مدینه منوره میگذشت. جنگ ها و دفاعیات رسول گرامی اسلام دراین شش سال با کفّار، فضای اتکای به نفس و مستحکمی برای مسلمانان فراهم آورده بود. پیامبر به خواب دیدند که با مسلمانان به مکه برای امر عمره میروند، و خواب خود را نقل فرموده و مردم را به تجهیز برای این سفر فراخواندند و سفر با شوری وصف نا پذیر آغاز گردید. جالب اینجاست که این سفر و وقایع مرتبط با آن در ماه ذیقعده اتفاق افتاده است.
پیامبر گرامی اسلام و به همراه عده کثیری از مسلمانان به سمت مکه حرکت نموده و «لبیک» گویان تا«عسفان» که نام جایى است در دو منزلى مکه پیش آمدند. در آن منزل با مردى به نام بشیر که از قبیله خزاعه بود، مواجه گردیده و اوضاع مکه و مسیر را از او جویا شدند و بشیر در پاسخ آن حضرت عرض کرد: “قبایل قریش از حرکت شما به سمت مکه مطلع شده‏اند و براى جلوگیرى از شما همگى از شهر خارج شده و زن و بچه‏هاى خود را همراه آورده‏اند وهم قسم شده اند که نگذارند به هیچ قیمتى شما داخل مکه شوید، لذا خالد بن ولید را با لشکری مجهز در مسیر شما فرستاده و خودشان نیز به دنبال او حرکت کرده اند.”
خالد و سپاهش تا«کراع الغمیم»آمده‏اند. «کراع الغمیم» بین مکه و مدینه واقع بوده و حدود ده فرسخ تا مرز آن روز مکه فاصله داشت. پیامبر که پاسخ بشیر را شنیدند، فرمودند: “ای واى بر این قریشیان که همه چیز خود را درکینه توزیها از دست داده‏اند.”
سپس رو به همراهان نموده فرمودند: “در میان شما راه بلدی هست؟ که ما را از راهى که با قریشیان برخورد نکنیم، به مکه برساند؟”
آن گاه مردى از قبیله اسلم که راهها را خوب مى‏ شناخت پیش آمد و انجام این کار را به عهده گرفت. مهار شتر پیامبرگرامی را به دست گرفت و از میان دره‏ ها و سنگلاخهاى سخت عبور داده و پس از اینکه راههاى دشوار و سختى را پشت سر گذاردند تا به «حدیبیه» که نام دهى است در نزدیکى مکه و فاصله آن تا مکه یک منزل راه بود، رسیدند.
شترپیامبراز رفتن ایستاد وپیامبر(ص) متوجه شدند که در این کار سرى نهفته وفرمودند: “آن کس که فیل را از رفتن به سوى مکه بازمیدارد، این شتر را هم از حرکت باز داشته است. پیامبر بیانات خود را اینگونه ادامه دادند که امروز هر پیشنهادى بکنند که حرمت ها محفوظ بماند، مى‏پذیرم و در آنجا منزل نمودند.
مسلمانان در آن سرزمین فرود آمدند اما از نظر بى‏آبى رنج مى‏بردند و از این رو به پیامبر(ص) عرض کردند: “در این سرزمین آبى یافت نمى‏شود؟”
پیامبرگرامی اسلام از تیردان چرمى خود، تیرى بیرون آوردند و به براء بن عازب داده و فرمودند: “آن را در ته یکى از این چاهها فرو بر”. او چنان کرد و به دنبال آن آب بسیارى از چاه خارج شد و همگى سیراب شدند.
قرشیان متوجه تغییر مسیر گردیده و در تعقیب پیامبر ایشان را در حدیبیه یافتند که باعث رفت و آمد فرستادگان قریش و رد و بدل پیامهاى صلح و جنگ شدند. زیرا قرشیان تصمیم گرفته بودند به هر قیمتى شده نگذارند پیامبر اسلام به آن صورت وارد مکه شوند و آن را براى خود خوارى و ذلت و ننگ مى‏دانستند. پیامبرگرامی اسلام نیز همه جا با گفتار و رفتار خودمی فهماندند که براى جنگ، بیرون نیامده و جز انجام مراسم عمره و طواف و قربانى منظور دیگرى ندارند.
فلذا وقتى بدیل بن ورقاء خزاعى، مکرز بن حفص و حلیس بن علقمه رئیس«احابیش» و به دنبال همه عروه بن مسعود ثقفى که شخصیت بزرگى بود هریک جداگانه به نزد رسول خدا(ص) آمدند و با آن حضرت مذاکره کرده و هدف او را از این سفر و آمدن تا پشت دروازه مکه مى‏پرسیدند، پاسخ همه را به یک گونه فرمودند.
و به طور خلاصه به همه مى‏فرمود:

ما براى جنگ نیامده‏ایم بلکه منظورمان زیارت خانه خدا و انجام عمره است، پس از انجام عمره مى‏خواهیم این شتران را قربانى کرده گوشت آنها را براى شما واگذاریم و باز گردیم!

فرستادگان که این سخنان را مى‏شنیدند و وضع مسلمانان را نیز مشاهده مى‏کردند که همگى در حال احرام هستند و اسلحه‏اى جز یک شمشیر که آن هم در غلاف است‏ همراه نیاورده‏اند و شتران را نیز که همگى نشانه قربانى داشتند از نزدیک مى‏دیدند خشمناک به سوى قریش باز مى‏گشتند و هر کدام به نوعى آنها را ملامت کرده و به دفاع از مسلمین برخاسته و مى‏گفتند: “چرا مانع زیارت زائرین خانه خدا مى‏شوید؟ هر آدم بى‏نام و نشانى حق دارد به زیارت خانه خدا بیاید ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت خانوادگى و دودمان سادات مکه حق زیارت ندارد؟ ما از نزدیک مشاهده کردیم که اینان لباس جنگ نپوشیده و هر کدام دو جامه احرام بیش در تن ندارند،شتران قربانى را که همگى علامت قربانى داشتند و در اثر طول کشیدن زمان قربانى کرکهاى خود را خورده بودند به چشم خود دیدیم!چرا دست از لجاجت و کینه توزى بر نمى‏دارید؟”
درست مانند امروز که ما هزارها بار فریاد زده ایم که ما بمب اتمی تولید نمیکنیم، ما فتوای عدم تولید سلاح کشتار جمعی داریم. ما مخالف تولید سلاح کشتار جمعی و به دنبال تحقق شعار انرژی هسته ای برای همه و بمب برای هیچ کسیم. اما کو گوش شنوا؟ تا کسی از جنس خودشان به آنها نگفت که نپذیرفتند.
قریش در محذور سختى گرفتار شده بودند،از طرفى ورود مسلمانان را به مکه که دشمنان سر سخت خود مى‏دانستند و بزرگان و پهلوانان نامى آنها به دست ایشان کشته شده بودند براى خود بزرگترین ننگ و شکست مى‏دانستند و حاضر نبودند به چنین خفت و خوارى تن دهند و زبان شماتت عربها را به روى خود باز کنند،از سوى دیگر همانند ان پی تی، بر اساس هیچ قانونى حق نداشتند از زایرین خانه خدا اعم ازهر کس که باشد، مانع ایجاد کنند و او را از انجام مراسم عمره یا حج باز دارند،
در کار خود سخت متحیر و درمانده بودند.
در این وضعیت که با کشمکش ها و زد و خورد هایی انجام گرفت و حتی یکی از سربازان اسلام با تیر هدف قرار گرفته و شهید شد. پیامبرگرامی اسلام (ص) عمرابن خطاب را خواستند و بدو فرموند: “به نزد قریش در مکه برو و منظور ما را از این سفر براى آنان تشریح کن و پیغام ما را به گوش آنها برسان!”

عمر که از قریش بر جان خود مى‏ترسید صریحا از انجام این کار عذر خواست و گفت: “یا رسول الله از قبیله بنى عدى کسى در مکه نیست تا از من دفاع کند و من از قریش مى‏ترسم و بهتر است براى این کار عثمان را بفرستى که خویشانى در مکه دارد و مى‏توانند از او حمایت کنند.”

پیامبر خدا(ص) که دید عمر حاضر به انجام این دستور نیست، عثمان را مأمور این کارنمودند و عثمان به مکه آمد و ابتدا به خانه أبان بن سعید پسر عموى خود رفت و از او خواست تا وى را در پناه خود قراردهد تا پیام رسول خدا(ص) را به قریش برساند و ابان ابن سعید او را در پناه خود قرار داده و به نزد قریش برد و عثمان پیغام آن حضرت را رسانید.

قریش با اکراه سخنان او را گوش دادند و در پاسخ گفتند: “ما اجازه نمى‏دهیم محمد به این شهر در آید و طواف کند ولى خودت که به اینجا آمده‏اى مى‏توانى برخیزى و طواف کنى؟”
عثمان نپذیرفت و قریش او را محبوس کرده اجازه باز گشت ندادند. خبر به مسلمانان رسید که عثمان را کشته‏اند! و به دنبال این خبر هیجانى در مسلمانان پیدا شد و رسول خدا(ص) نیز که در زیر درختى نشسته بود فرمود: “از اینجا بر نخیزم تا تکلیف خود را با قریش معلوم سازم و به دنبال آن از مسلمانان براى ‏دفاع از اسلام بیعت گرفت و چون این بیعت در زیر درختى انجام شد به همین جهت آن را«بیعت شجره یا بیعت رضوان»نیز گفته‏اند.”

پیغمبر اسلام با این عمل به قریشیان هشدار داد که اگر براستى سر جنگ دارند و بهانه‏ جویى مى‏کنند ، ایشان نیز متقابلا آماده جنگ خواهد شد و عواقب سیاسى و زیانهاى مالى و جانى آن متوجه آنان خواهد شد ولو اینکه در حقیقت همان طور که گفته بودند سر جنگ نداشتند و مأمور به قتال نبودند و شاید جهت دیگر آن نیز آرام کردن احساسات تند مسلمانان و افرادى که با شنیدن خبر قتل عثمان خونشان به جوش آمده بود و آن نرمشها را از پیامبر مى‏دیدند، صلاح کار را در گرفتن بیعت مجدد دیدند.
پس از اینکه کار بیعت پایان یافت خبر دیگرى رسید که عثمان زنده است و به قتل نرسیده و در دست مشرکین زندانى شده است و از آن سو سهیل بن عمرو یکى از سرشناسان و متفکران قریشـرا دیدند که به عنوان نمایندگى از طرف قریش و مذاکره با رسول خدا مى‏آید.
به خوبى روشن بود که این مذاکره به تنظیم قرار دادی برای ترک مخاصمه و رفع نگرانی از طرفین صورت می پذیرفت. قرار داد و مصالحه به هر نحو هم که بود از نظر سیاسى در چنین وضعى به نفع مسلمانان تمام مى‏شد ، زیرا از طرف قریش مسلمانان به رسمیت شناخته میشدند. بدون آنکه خونى ریخته شود و جنگى بر پا گردد،اما از نظر برخى افراد کوته نظر که خود را براى ورود به شهر مکه آماده کرده بودند و مآل اندیش نبودند تحمل این کار ناگوار و دشوار مى‏نمود،و از آن جمله عمر بن خطاب بود که بسختى به این کار پیامبراکرم (ص) اعتراض کرد.
در بسیارى از تواریخ اهل سنت و دیگران است که عمر بارها اعتراف کرده که من آن روز در نبوت پیامبر شک و تردید کردم. در چهره بسیارى از افراد مسلمان آثار ناراحتى و نارضایتى از این قرارداد مشهود بود، چرا که دور نماى کار براى آنان روشن نبود و بخوبى موضوعات را ارزیابى نمى‏کردند و طولى نکشید که بر همگان روشن شد که قرارداد مزبور چه پیروزى بزرگى براى مسلمانان به ارمغان آورد، چنانکه به گفته بسیارى از مفسران سوره فتح و آیات مبارکه«انا فتحنا لک فتحا مبینا…»در همین واقعه نازل گردید.
پیروزى و فتحى براى مسلمانان بزرگتر از آن پیروزى نبود، زیرا مسلمانان که تا به آن روز پیوسته در حال جنگ با مشرکین و در فکر تهیه لشکر و اسلحه و تنظیم سپاه و استحکام برج و باروى شهر مدینه در برابر حملات احتمالى مشرکین بودند ، از آن به بعد با خیالى آسوده به تفکر در دستورهاى اسلامى و دفع دشمنان دیگر و بسط و توسعه اسلام به نقاط دیگر جزیره العرب و بلکه قاره‏ها و ممالک دیگر افتادند،و در جریانات بعدى نیز شواهد این مطلب بخوبى دیده مى‏شود، عموم مورخین داستان نامه نگارى آن حضرت را به سران و زمامداران جهان و دعوت آنها را به پذیرفتن اسلام و نبوت خود و جریانات پس از آن را در وقایع پس از صلح حدیبیه نوشته وثبت کرده‏اند.

پیروزى دیگرى که از این قرارداد نصیب مسلمانان گردید آن بود که تا به آن روز افراد تازه مسلمانى که در مکه بودند تحت فشار و شکنجه مشرکان قرار داشته و بیشتر به حال تقیه و اختفا در آن شهر زندگى مى‏کردند و جرئت اظهار عقیده و انجام برنامه‏هاى دینى خود را نداشتند،ولى از آن پس اسلام در نظر مشرکان به رسمیت شناخته شده بود و آنها مى‏توانستند آزادانه مراسم دینى خود را انجام دهند و بلکه‏دست به کار تبلیغ دین اسلام در مکه و اطراف آن شهر شدند و به فاصله اندکى افراد بسیارى را به دین اسلام هدایت نمودند.

و به هر صورت قرارداد مزبور در میان نارضایتى و چهره‏هاى گرفته و درهم جمعى از مسلمانان به امضا رسید و به دنبال آن منادى رسول خدا (ص) ندا کردند که چون کار صلح به پایان رسید ه مسلمانان از احرام بیرون آیند و سرها را تراشیده و تقصیر کنند و قربانى‏ها را نحر کنند.اما اکثرا در انجام این دستور تعلل کرده و حاضر نبودند تقصیر و نحر کنند تا اینکه پیامبر با خاطری محزون به خیمه ام سلمه که در آن سفر همراه آن حضرت بود وارد شد و چون ام سلمه علت کدورت خاطر آن حضرت را سؤال کرد و از ماجرامطلع گردید عرض کرد:اى رسول خدا!شما بیرون بروید و سر خود را تراشیده و نحر کنید،مردم نیز به پیروى از شما این کار را خواهند کرد،و همین طور هم شد که وقتى مردم دیدند پیغمبر اسلام سر خود را تراشیده دیگران نیز سرها را تراشیده و شتران را نحر کردند و سپس به سوى مدینه حرکت نمودند.
این قرار داد با نقض آن از طرف مشرکین موجب اعزام لشگری عظیم در سال هشتم برای فتح مکه گردید.
تفکر امروز انقلاب اسلامی در سازوکار ایجاد حکومت مهدوی بی شباهت به دوران هشت ساله در زندگی مسلمانان در مدینه تا وقوع صلح حدیبیه نیست. رهبری امروز جامعه اسلامی به دست با کفایت رهبر معظم انقلاب اسلامی است و به هیچ وجه نباید از روشها، تاکتیکها و طراحی های مدیران کشور که در جهت اعتلای انقلاب اسلامی حرکت می کنند مایوس گردید.
در این بستر سالهاست که شاهدیم، حتی ناخالصی ها در افراد نتوانسته خللی در جریان انقلاب فراهم آورد.
به همین جهت گفتمان حسن و حسین را قدر دانسته و نتیجه ی آن را به خدای متعال واگذار کنیم و مطمىن باشیم، این همان کراهتیست که نهایتاً به خیر اسلام و مسلمین می انجامد.
انا فتحنا لک فتحا مبینا . انشاالله.

بار ما را کاروانان می برند.
ما خود از تدبیر ایشان غافلیم.

والسلام