اندیشکده ونزوئلایی: عملیات آمریکا در کارائیب در تحقق اهداف اصلی خود شکست خورد
به گزارش واحد بین الملل خبرگزاری صبح اقتصاد از تارنمای تحلیلی «میسیون بردد» (misionverdad)، آنچه بهعنوان تهاجمی چندبخشی برای در هم شکستن دولت ونزوئلا و تحمیل تغییر رژیم به نفع تابعسازی اقتصادی آن آغاز شد، به بحرانی در مشروعیت واشنگتن و تقویت نوعی مقاومت منطقهای و جهانی منجر شده و همزمان، شیوههای مجرمانهای را عیان کرده است که تهدید بیثبات شدن ساختار قدرت در ایالات متحده را به همراه دارد.
تهاجم و مولفههای آن: فشار نظامی، روایت جعلی، اعدامهای فراقضایی
این راهبرد در سه جبهه درهمتنیده گسترش یافت که همگی بر پایه فرض «استثناگرایی ملی» و تحریک دائمی در مورد یک «وضعیت اضطراری وجودی» ادعایی بنا شده بودند.
در بُعد نظامی، دهها هزار نیروی نظامی پیش و پس از اجرای «عملیات نیزه جنوب» در حوزه کارائیب مستقر شدند (بزرگترین حضور از زمان جنگ سرد) و عملیات نیزه جنوب از سوی پیت هگست وزیر دفاع آمریکا بهعنوان یک «ماموریت بشردوستانه» معرفی شد.
اما شکاف میان روایت ظاهری و واقعیت عملیاتی عمیق است: نیروهای مسلح آمریکا بدون هیچ فرایند راستیآزمایی، بدون هشدارهای تدریجی یا تلاش برای بازداشت، بیش از ۲۰ حمله هوایی علیه شناورهای مظنون به قاچاق مواد مخدر انجام دادهاند؛ حملاتی که تنها در سه ماه، نزدیک به ۱۰۰ غیرنظامی (از جمله ماهیگیران و خدمه ونزوئلایی، کلمبیایی و ترینیدادی) را به کام مرگ کشانده است.
نبود دادگاههای نظامی، بررسی تناسب حملات یا سازوکارهای پاسخگویی، هر عملیات را به یک اقدام اعدام فراقضایی تبدیل میکند.
این الگو تصادفی نیست؛ بلکه در معماری نهادیای ریشه دارد که از زمان مداخله آمریکا در عراق و افغانستان، مصونیت سیستماتیک را به یک امر عادی بدل کرده است.
برای نمونه، حمله ۲ سپتامبر (۱۱ شهریور) که در آن، دو بازمانده از حمله، هدف حمله مجدد در آبها قرار گرفته و حذف شدند، یک انحراف عملیاتی نیست، بلکه تجسم یک سیاست آگاهانه است. مشاوران حقوقی پیشین نظامی (JAG) افشا کردهاند که دستورهایی نظیر «هیچ بازماندهای باقی نگذارید» از سوی هگست صادر یا تایید شده است؛ امری که مطابق عنوان ۱۸، بند ۲۴۴۱ قانون ایالات متحده، رفتاری قابل طبقهبندی بهعنوان جنایت جنگی محسوب میشود.
امتناع پنتاگون از انتشار ویدئوی کامل این حمله (با وجود انتشار بیش از ۲۰ کلیپ ویرایششده) این فرضیه را تقویت میکند که با یک خطای تاکتیکی روبهرو نیستیم، بلکه با راهبردی عامدانه برای پنهانسازی مواجهیم؛ راهبردی که در آن، خشونت غیرقانونی ابزار اصلی اِعمال انضباط ژئوپلیتیک است.
هزینههای ژئوپلیتیکی: انزوای نیمکرهای و موازنه چندقطبی
برخلاف هدف اعلامی، این تشدید تنش نهتنها ونزوئلا را منزوی نکرده، بلکه به همگرایی بیسابقهای در آمریکای لاتین انجامیده است. برزیل، کلمبیا و مکزیک، سه بازیگر با دستورکارهای سیاسی متفاوت و روابط تاریخی پرتنش با کاراکاس، به صراحت مخالفت خود با استقرار نظامی را اعلام کردهاند.
لولا داسیلوا رئیسجمهوری برزیل آن را تهدیدی برای صلح منطقهای خواند؛ گوستاوو پترو رئیسجمهوری کلمبیا همکاری اطلاعاتی با آمریکا را تعلیق کرد و حملات به شناورها را «ترور» نامید؛ و دولت مکزیک توقف فوری هرگونه تهدید مسلحانه را خواستار شد.
این مثلث منطقهای از همسویی ایدئولوژیک ناشی نمیشود، بلکه از درک مشترک یک خطر راهبردی سرچشمه میگیرد: عملیات آمریکا حاکمیت ونزوئلا را تهدید کرده و اصل مداخله نکردن را تضعیف میکند؛ اصلی که از زمان اعلامیه سانتیاگو (۱۹۸۶) و معاهده تلاتلولکو، ستون معماری امنیتی آمریکای جنوبی بوده است.
پیامدهای اقدامات آمریکا حتی از نیمکره فراتر میروند. روسیه و چین حمایت خود از ونزوئلا را در چارچوب منازعهای ساختاری بر سر نظم جهانی اعلام کردهاند.
واسیلی نبنزیا نماینده روسیه در شورای امنیت، از «فشاری بیسابقه» سخن گفت و هشدار داد که هرگونه حمله «اشتباهی جبرانناپذیر» خواهد بود؛ در همین حال، پکن تاکید کرد مسائل داخلی ونزوئلا باید بدون تحریم و مداخله حلوفصل شود.
این همگرایی مقطعی نیست؛ بلکه بازتاب تثبیت محوری چندقطبی است که مسیرهای مالی، انرژی و دیپلماتیک جایگزینی در برابر وابستگی یکجانبه به واشنگتن ارائه میدهد.
در این بستر، تهاجم کارائیب نهتنها در منزویکردن ونزوئلا ناکام مانده، بلکه ادغام آن در زنجیرههای ارزش و ائتلافهایی را تسریع میکند که هژمونی آمریکا در جنوب جهانی را فرسایش میدهد؛ پارادوکسی راهبردی که کور بودن برنامهریزی امپراتوری آمریکا را برجسته میکند.
هزینههای سیاسی: شکاف نهادی و فرسایش اجماع
این عملیات به بحرانی در حکمرانی داخلی آمریکا انجامیده و یک منازعه نهادی را دامن زده که فراتر از دوقطبی حزبی است. کنگره دوحزبی آمریکا، مشروعیت و شفافیت عملیات را زیر سوال برده است: بندی در قانون مجوز دفاع ملی، بخشی از بودجه پنتاگون را تا زمان تحویل ویدئوی کامل حمله ۲ سپتامبر مسدود کرده؛ اقدامی که با ۷۷ رای موافق و تنها ۲۰ رای مخالف تصویب شد و نشاندهنده رد گسترده این سیاست است.
حتی سناتورهایی همچون لیندسی گراهام مدافع دیرینه مداخله نظامی، بهطور ضمنی ماهیت نظامی آشکار عملیات را در مقایسه آن با تهاجم به پاناما در سال ۱۹۸۹ پذیرفتند؛ در همین حال، رَند پال نقض دادرسی عادلانه را محکوم کرد و کریس ون هولن حمله دوم را «بهشدت محتمل بر جنایت جنگی» خواند.
این انتقادها ناشی از یک «چرخش ناگهانی انساندوستانه» نیست، بلکه محصول منطق نزاع داخلی است: در شرایطی که حزب جمهوریخواه دچار شکاف عمیق میان «ماگا»، نئومحافظهکاران و میانهروهاست و محبوبیت ریاستجمهوری به پایینترین سطح تاریخی (۳۶ درصد) رسیده، عملیات کارائیب به میدان نبردی نمادین بدل شده است.
چنانکه سناتور کریس مورفی اشاره کرد، جلسه توجیهی هگست و مارکو روبیو وزیر امور خارجه آمریکا تنها ۵۰ دقیقه طول کشید، فضای اندکی برای پرسش داشت و هیچ شفافیتی درباره هدف نهایی ارائه نداد؛ سرنگونی مادورو؟ کنترل نفت؟ یا هر دو؟ که این خود خلا راهبردیای را آشکار میکند که حتی انسجام درونی قوه مجریه را تضعیف کرده است.
نظامیسازی سیاست خارجی، بهجای ایجاد همبستگی، اثر بومرنگ نهادی ایجاد کرده است: هر تشدید تنش، خطر دعاوی قضایی، تحقیقات رسمی و موانع قانونگذاری را افزایش میدهد؛ موانعی که میتوانند دستورکار انرژی، بودجهای و تحریمی کاخ سفید را فلج کنند.
شکست در اهداف محوری: نه تسلیم، نه ایجاد شکاف، نه تابعسازی
به نوشته این اندیشکده ونزوئلایی، اهداف آشکار و پنهان عملیات آمریکا در کارائیب نهتنها محقق نشدهاند، بلکه نتیجهای معکوس یافتهاند. «فشار روانی» علیه نیروهای مسلح ملی بولیواری (FANB) و رهبری سیاسی ونزوئلا به شکاف نینجامیده، بلکه انسجام نهادی و مشروعیت داخلی دولت را تقویت کرده است.
مادورو همچنان با پشتوانه قابلتوجه مردمی در قدرت است (مسالهای که در آخرین انتخابات منطقهای و شهری مشهود بود) و ظرفیت فزایندهای برای کنش دیپلماتیک دارد.
چرخش لفظی دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا به سوی «گفتوگو» در ماه نوامبر، هرچند در دسامبر (حدود یک ماه پس از ادعای قبلی) ناپدید شد، نشانه تمایل به تفاهم نبود، بلکه اعترافی ضمنی به بنبست بود: زمانی که اجبار به تسلیم منجر نمیشود، زبان گفتوگو بهعنوان آخرین ابزار تاکتیکی برای بازموضعگیری بدون کاهش تنش به کار گرفته میشود.
در عرصه اقتصادی نیز «فشار حداکثری» به هدف اصلی خود نرسیده است: کنترل منابع راهبردی. هرچند واشنگتن نفتکشهایی با میلیونها بشکه نفت را توقیف کرده، اما این اقدام ساختار مالکیت یا حاکمیت انرژی ونزوئلا را تغییر نمیدهد.
شرکتهای آمریکایی (اکسونموبیل و کونوکو فیلیپس) بازنگشتهاند و هرگونه مذاکره آتی ناگزیر باید از مسیر دولت کنونی عبور کند.
اعتراف ترامپ مبنی بر اینکه «همه نفت ما را گرفتند… ما آن را پس میخواهیم»، لافزنی نیست، بلکه نشانه استیصال است: اعتراف به اینکه راهبرد خفه کردن ونزوئلا هیچ امتیازی به همراه نداشته و تنها مسیر ممکن، شناسایی مستقیم همان طرفی است که قرار بود حذف شود.
از این منظر، عملیات آمریکا دقیقا به نتیجهای معکوس دست یافته است: نه تنها ونزوئلا را تضعیف نکرده، بلکه آمریکا را واداشته است با آن بهعنوان یک قدرت حاکم، در سطحی برابر روبهرو شود.
نشانههای یک افول
این فاجعه ساختاری است، نه مقطعی. بازتاب فروپاشی راهبردی است که بر یکجانبهگرایی، باجگیری و دزدی دریاییِ قانونیشده بنا شده؛ راهبردی که دیگر حتی در میان متحدان سنتی واشنگتن نیز طرفدار ندارد.
پژوهش پارکر یسکو (Parker Yesko/ خبرنگار نیویورکر) درباره جنایتهای جنگی در عراق و افغانستان نشان میدهد مصونیت سیستماتیک الگویی ریشهدار است، اما امر نوظهور آن است که امروز این الگو به سرعت شکسته میشود؛ با افشاگریها، درز اطلاعات و مطالبه پاسخگویی از درون خود نظام.
تفاوت نه در میزان خشونت (که همچنان بیرحمانه است) بلکه در توان جهان برای نامگذاری، مستندسازی و مقاومت در برابر آن است.
اظهارات بیپرده ترامپ در ۱۶ دسامبر (۲۵ آذر) که گفت «نفتمان، زمینمان، داراییهایمان را پس بدهید»، یک تحریک جزئی نیست؛ بلکه شفافیت بیپرده دکترین امپراتوری است که دیگر نیازی به تظاهر ندارد.
اما این صراحت نشانه قدرت نیست، بلکه نشانه فرسودگی روایی است: وقتی روایت «مبارزه با تروریسم قاچاق مواد مخدر (نارکوتروریسم)» در برابر شواهد صدها غیرنظامی کشتهشده فرو میریزد، تنها چیزی که باقی میماند اعتراف برهنه به استعمار مجدد است.
مساله اینجاست که جهان دیگر این سناریو را نمیپذیرد. آنچه آمریکا رقم زده، نه تسلیم ونزوئلا، بلکه شکلگیری یک توازن قوای تازه است: منطقهای مستقلتر (دستکم تا کنون)، جنوب جهانی منسجمتر، و امپراتوری که با عیانکردن جنایات جنگی بهعنوان تاکتیک، آخرین نقاب خود (نقاب استثناگرایی اخلاقی) را کنار زده است.
فاجعه آمریکا در کارائیب، گواه آن است که عصر هژمونی تکقطبی وارد مرحله پایانی خود شده است.
- منبع خبر : ایرنا








































