دل خونین خرمشهر
دل خونین خرمشهر

جنگ که شروع شد خیلی از ما یا به دنیا نیامده بودیم یا آنقدر کوچک بودیم که چیزی جز خاطراتی محو و دور در ذهنمان نمانده.همان موقع بزرگترهایمان در جستجوی سرپناهی امن بودند که ما را از خطر حفظ کنند و از بمب و موشک دور نگهدارند. از خانه و کاشانه مان اگرچه دور بودیم […]

جنگ که شروع شد خیلی از ما یا به دنیا نیامده بودیم یا آنقدر کوچک بودیم که چیزی جز خاطراتی محو و دور در ذهنمان نمانده.همان موقع بزرگترهایمان در جستجوی سرپناهی امن بودند که ما را از خطر حفظ کنند و از بمب و موشک دور نگهدارند. از خانه و کاشانه مان اگرچه دور بودیم اما امنیت نسبی داشتیم و مایحتاجمان تامین میشد.

آن روزها خبرها به سرعت امروز به دست مردم نمیرسید باید منتظر میماندی اخبار در تلویزیون یا رادیو یا روزنامه ها اعلام شود. برای همین از عمق فجایعی که دشمن در شهرهای جنگی وطن مرتکب شد بعدها فقط عکس و فیلمهایی را که دیدیم به یاد داریم. اما درد واقعی را باید در چهره مردم جنوب و بر در و دیوار و خیابانهایش که هنوز زخمی آن سالهای خون و خمپاره اند دید.

و غیرت بود که اجازه نداد ایران به دست دشمنانی بیفتد که قسم خورده بودند ۲۴ ساعته تا تهران خواهند آمد. غیرت مردم ایران و در خط مقدم آنها اهالی غیور و دریا دل جنوب کشور… مردم اهواز و آبادان و خرمشهر و سوسنگرد و دزفول از بچه تا پیر دختر تا پسر با همه جانشان حتی با دست خالی جلوی دشمن ایستادند تا نکند وجبی از خاکمان اسیر طمع بیگانه شود.

و روزی که خرمشهر را آزاد کردند ویرانه ای بود به نام شهر. دیگر از خرمی خبری نبود اما اهالی خرمشهر هنوز همان مردم صبور و خونگرم و شجاع بودند وخوشحال که خاکشان را به بیگانه نداده اند و از لوث وجود دشمن پاک کرده اند. ایمان داشتند که زخمهایشان التیام میابد و خرابیهایشان آباد می شود. باور داشتند که دوباره نخلستانهایشان آباد میشود و به جای هرگلوله درختی خواهد رویید.

سالها گذشت ایران از آثار جنگ پاک شد. سازندگی و آبادانی و توسعه در همه جای کشور رخنه کرد. خانه ها بوی زندگی گرفت و شهرها امن و آرام شد اما خرمشهر دیگر خرم نشد.هنوز هم خرمشهر بوی خون و ردپای موشک و ترکش و صدای گلوله را با خود حمل می کند. هنوز هم خرمشهر درد دارد. هنوز هم مردم جنوب کشور همان مردمی که روی ثروت و مکنت و جاه و جلال زندگی میکنند در سختی وعسرتند و حتی تلخ تر و سخت تر از قبل ..اما هیچکس آنها را به یاد نمی آورد. خرمشهر که پیشانی بلند ایران در مبارزه با دشمن بود حالا با همه مظلومیتش در کنج این گربه مغرور کز کرده تا شاید به قطره آبی که حق طبیعی هر انسانی است برسد. امروز خوزستانی که از همجواری کارون خروشان بهره میبرد باید در عطش بسوزد و در هوای آلوده تنفس کند. این بود نگه داشتن حرمت رزمندگان و مدافعان مرزهای وطن؟ این بود ارج نهادن به مقام شامخ خانواده شهدا و جانبازانی که از طفل چند ماهه تا پیرمرد و پیرزن در خانه هایشان قربانی موشک بارانها و بمبارانها شدند؟ حالا به جای الیتام زخمهای کهنه شان باید درد بی آبی و بی هوایی را هم به دوششان بگذاریم؟

دردهای ما نگفتنی است. اما کاش آنان که سالهاست مدعی دفاع از آرمانها و ارزشهای جنگ و انقلابند اندکی هم به زخمهای کهنه مردم نجیب و مظلوم جنوب کشور به همانهایی که سینه شان سپر دفاع از من و شما شد می اندیشیدند آنگاه جرعه ای آب تمیز و سالم را برایشان زیاد نمی دانستند و صدای فریادشان را سیاسی تلقی نمیکردند…

خدایا ما را ببخش که دستمان کوتاه است و هموطنانمان در عذاب و فشارند…

سمیرا قیاسی