اختناق ِ آموزشی درنگاه سکولار
اختناق ِ آموزشی درنگاه سکولار

پایه های اصلی در تشکیل هرجامعه ای پیوندهای برگرفته از باورهای آن جامعه است. انسانها به محیط تجانس فکری و اعتقادی یکدیگر نگاهی عمیق و گاهاً برگرفته از ضمیرناخودآگاه خود دارند. ضمیر ناخودآگاه در انسانها متشکل از مجتمعی از بنیادهای اکتسابی و فطری است که هویت نهادی آنها را میسازد. سلیقه و پسند، گرایش و […]

پایه های اصلی در تشکیل هرجامعه ای پیوندهای برگرفته از باورهای آن جامعه است.
انسانها به محیط تجانس فکری و اعتقادی یکدیگر نگاهی عمیق و گاهاً برگرفته از ضمیرناخودآگاه خود دارند.
ضمیر ناخودآگاه در انسانها متشکل از مجتمعی از بنیادهای اکتسابی و فطری است که هویت نهادی آنها را میسازد.
سلیقه و پسند، گرایش و نگاه، ذوق و اشتیاق، حس و تمایل، صبر واعتماد به نفس، جسارت و شهامت، و شاید بیش از ده ها خصیصه دیگر در انسانها همه وهمه پیوندهای به هم آمیخته از عناصر وراثتی و تربیتی از دوران کودکی هر انسانی است که نهاد پنهان و یا ضمیر ناخودآگاه او را شکل داده است و اساساً تفاوت انسانها، گذشته از تمایزات فیزیکی در این نقطه معطوف است.
نگاه به آموزش در جوامع نیز معطوف به همین شناخت از انسان است که خمیرمایه اصلی و برگرفته از فطرت بومی را به داشته هائی مجهز میکند که نتیجه نهائی و برگرفته از این ترکیب، نیاز آن جامعه را برای تامین بنیادهای مورد تقاضا در بر داشته باشد.
امروزه، به شناخت بهتر از انسانها و نحوه شکل پذیری شاکله و هویت جوامع که به اصطلاح به علوم جامعه شناختی شهرت یافته است، توجه بسیار عمیق و گسترده ای میشود.
از این منظر آموزش در جهان امروز را میتوان به دو دسته تقسیم نمود.
دسته اول که در دو قرن گذشته و با ترویج گستره ی فرهنگی غرب در جهان وتحمیل اراده آموزشی بر مبنای تامین خواست انسان با ابزارهای درون شناختی انسان و بیشتر مرتبط با نیازهای فیزیولژیک در جوامع رونق حضور یافته است و نماد آن در شکل آموزشهای اجباری و اختیاری ودر نهادهایی از پیش دبستانی تا دانشگاه را طراحی و تحمیل نموده است.
دسته دوم نیازهای فیزیولوژیک انسان را بخشی از گستره نیاز تلقی نموده و در تدارک حفظ اصالتهای برخواسته از منویات فرافیزیک و بیشتر در نمادهای مذهبی شکل آموزشی یا عبادی یافته اند و معابد، کلیساها، کنیسه ها و مساجد و حوزه های علمیه مظهر و نماد اجتماعی آن را تشکیل داده است.
تعارض ذاتی بین این دوجریان آموزشی گاهاً در ابعاد حمایت از معبد و کلیسا و مسجد و گاه در تنفر از آنها نیز میدان بروزیافته که لیبرالیسم و کمونیسم تا حدودی برخواسته از همین تعارضند.
از آنجا که آموزه ها فرهنگ ها را میسازند، آموزش غربی بشکل مزورانه ای در نهاد خود دین ستیز است و فرهنگ دینی و گرایش معنوی را بر نمیتابد. البته حدود صدسالی هست که نهاد متغیر خود را به چنین باوری آذین داده است و انسانهای معتقد به ماوراء الطبیعه را سنتی، متحجر، و قشری عقب مانده معرفی میکند. اعتماد به خدا و باور اعتقادی را برای خود سم مهلک قلمداد نموده و بشکل سفارشی و از منظر حاکمیت، روشهای آموزشی خود را درجهان ترویج و تحمیل کرده است. تا شاید به انعقاد نطفه ای مسمی به فرهنگ ایده آل خود دست تحقق بنشاند.
(اعزام میسیونرهای شرق شناسی از همین مقوله برخوردار بوده است) .
بروز تفکر دینی با معیارهای اصیل در قرن حاضر چالش گسترده ای را از ناحیه غربی ها به دنبال داشته که برخی افراد را در قالب کارشناس آموزشی وادار به ارائه پژوهشهای دین ستیزانه نموده است.
برخی ماموریت های یونسکو از جمله همین سفارشات است که در قالب های بظاهر فرهنگی بسته های آموزشی ارائه میکند.
اخیرا در نظر سازمان یونسکو، تعریف و معنایی که برای فرهنگ وجود داشته تحول معنی داری پیدا کرده و فرهنگ نخبگان «فرهنگ ادبی» جای خود را به فرهنگ توده یا عامه مردم داده است .
علی الخصوص با پیدایش رسانه‌های دیداری و شنیداری، نظام‌های ارتباطی‌، فن‌آوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی و وسایل ‌حمل و نقل سریع زمینه‌های پیدایش فرهنگ و آموزش های جدیدی که اشتراکات جهانی هم دارد فراهم تر شده است. این مفاهیم و برداشتها توسط افراد، با وجود تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند، به پدیده‌هایی که در زندگی با آن‌ها برخورد می‌کنند نسبت داده می‌شود.
در همین برداشت از آموزه ها و فرهنگ است که تاملینسون جان، در مقوله جهانی شدن و فرهنگ، فرهنگ را سطحی از زندگی می‌داند که در آن انسان‌ها به کمک بازنمایی راه و رسم‌های نمادین به ساختن معنا می‌پردازند.
ایشان معتقد است: آموزه های فرهنگی موجودیت محصوری است که سرزمینی فیزیکی را به خود اختصاص می‌دهد که البته خود نوعی سرزمین سیاسی است، طوری که معنی‌سازی فردی را به این مکان اجتماعی و سیاسی محصور و مقید می‌کند.
با در نظر گرفتن فرهنگ به عنوان نظام معانی‌، تعمّق در این برداشت نیز نشان می‌دهد بیش از همه آموزش و پرورش می‌تواند در تحول این نظام معانی ساز، مؤثر باشد.
لذاست که نگاه به آموزش و پرورش از منظر تفکر غربی یک سرمایه گذاری راهبردی برای اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی محسوب میشود و هرگز از آن غفلت نخواهند نمود.
یکی از عوامل سکولار که نظام آموزشی ایران را زیر ذره بین دقیق گذاشته و دائما در رصد کردن آن بسر میبرد شخصی بنام استاد سعید پیوندی استاد جامعه شناس دانشگاه لورن در فرانسه با عنوان کارشناس امور آموزشی است که رسانه های فارسی زبان “بی بی سی” و “ویس اف آمریکا” برخی مقالات ایشان را تبلیغ میکنند.
ایشان بر اساس تحقیقات خود معتقد است آموزش و پرورش نوین در ایران با گسترش درک جدید از انسان همراه بوده است که انسان را فردی خود مختار و دارای فرهنگی رو به رشد و همراه با آینده نگری می بیند. ایشان بر این باورند که نظام آموزشی سنتی ایران تا قرون میانه مبتنی بر مدارس دینی بوده و علومی مانند ریاضیات و نجوم و جغرافیا و ادبیات در کنار آموزش کتب دینی و فقه و کلام و فلسفه اسلامی آموزش داده می شده است.
به نظر این کارشناس امور آموزشی، نظام آموزشی ایران از سال ۱۳۵۷ دچار نوعی گسست با پیشینه خود شده است و سمت گیری‌های اصلی در تربیت دانش آموزان تغییر کرده است. در نظام آموزشی پس از انقلاب هدف آموزش و پرورش تربیت دانش آموزانی وفادار به ارزش‌های دینی مورد نظر حکومت و پایبند به ولایت فقیه و ارزش های سیاسی مورد نظر حکومت است.
به گفته آقای پیوندی این اهداف در سخنان آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و قانون آموزش و پرورش مصوب سال ۱۳۶۶ آمده است و بررسی مطالب کتاب های درسی هم در اولویت بودن این اهداف را نشان می دهد. آقای پیوندی مواردی را از کتاب های درسی نشان می دهد که در آن به دانش آموزان یاد داده می شود که در حمایت از ارکان نظام باید نسبت به آنچه در کتاب درسی با عبارت “قلع و قمع منحرفین” نام برده شده اقدام کنند.
استفاده از کلماتی مانند قلع وقمع برخواسته از یک نگاه وحشت آفرین در حوزه های آموزشی و فرهنگ است. آقای پیوندی می نویسند چارچوب های اصلی نظام آموزشی ایران پس از انقلاب با وجود برخی اصلاحات در دوره ریاست جمهوری ششم تا نهم همچنان ثابت مانده است و از ثابت ماندن آنها تمجید مینماید.
به گفته این پژوهشگر اقدام‌های اخیر مقام های آموزشی ایران و اجرای طرح تغییرات بنیادین در آموزش و پرورش ومبتنی برکاوش مسوولان آموزش و پرورش در جهت دینی کردن جامعه، این نظام آموزشی به اهداف مورد نظر خود دست پیدا نکرده است.
ایشان معتقدند بیش از یک چهارم وقت و انرژی دانش آموزان از پیش دبستان تا انتهای تحصیل دانشگاهی مصروف آموختن در حوزه های دینی میشود و با این حال مسئولین نظام آموزشی راضی به نتیجه در محیط اجتماع نیستند.
این گونه تحقیقات و جهت گیری ها اگر با منویات سفارشی صورت نگیرند طبعاً مبتنی بر نگاهی مبنا ستیز صورت می پذیرند.
ساختارهای راهبردی در اتاقهای فکری غرب با حساسیت های بسیار ویژه به نگاه و سبک و سیاق آموزش و فرهنگ کشورها مینگرند و سه اصل مهم را در فرایند تحمیل تفکر و راهبرد خود مد توجه و نظر قرار داده اند.
اولاً سعی در حفظ و حراست از متون علوم انسانی غرب که ساخته و پرداخته همان دسته اول از دسته بندیهای آموزشی و با محتوای اعتبار بخشیدن به نگاه فیزیولوژیک به نیاز انسانهاست، داشته و با ابزار های بظاهر پژوهشی و درباطن سفارشی سعی در بی اعتبار جلوه دادن ایده هائی با گرایشات معنوی و فرافیزیک مینمایند و این متد را اصلی ترین کلید برای سوق دادن انسانها درجهان بسمت جهانی سازی ِ غربی تلقی میکنند.
ثانیاً با استفاده از برجسته نمودن مدرک و درعین حال بی محتوا نمودن خمیرمایه های آموزشی، انسانهائی در ظاهر فرهیخته و درباطن کاملاً تقلید گرا و سطحی را به جامعه تحمیل نموده تا امکان سطحی نمودن نگاه و اعتبار نیاز فیزیولوژیک در جامعه را افزایش بخشیده تا از عمق نگرش به کمال انسانی کاسته شود.
ثالثاً با اعتبار بخشیدن به فضای اجتماعی نر و مادگی انسانها و بی اعتبار کردن تفکر جدا سازی زن و مرد در محیط آموزشی، فضای آموزش را به منویاتی بجز آموزش توجه داده و از گرایشات معنا پذیر در دانشجو بکاهند.
در ایران هم با شکل و طرح بسیار حساب شده و با قاموس توسعه و امتزاج درست و غلطها بسمت دستکاری محیط آموزشی رفته و به دست عوامل خود امثال دانشگاه آزاد را به ارکان آموزشی تحمیل نمودند که در بستر خود سه اصل راهبردی را نهادینه داشت و تاحدودی هم به تغییر در نگاه اجتماعی دامن زد.
غرب از نگاه معنا گرا به آموزش در هراس و نگرانی است و با هر ابزاری این نگاه را چشم اسفندیار نظام آموزشی خود که محتوائی کاملا اختناق انگیز از کمال گرائیست، تلقی مینماید.
نرخ رشد علم در ایران فقط وفقط مرهون تفکر امام(ره) مبنی بر هدف تکاملی بخشیدن به آموزش بوده است. ایران تنها کشوری در جهان است که در مدتی بسیار کوتاه توانسته است مبانی و نگاه به آموزش را در بستر فرهنگ معنا گرا با چنین رشدی در توسعه علوم مواجه سازد و هدف غرب در ایجاد اتهام زدن به نظام آموزشی در ایران نیست مگر متوقف نمودن این حرکت عمیق و بهنجار و رو به جلو در نگاه به آموزش.
مسئولین نظام آموزشی هشیارند و جهت گیری ها بسمت تدوین متون علوم انسانی با راهبرد معنا گرا و کمال اندیش در خلقت انسان است و روز بروز در جهت اعتلا بخشیدن به چنین بستری تلاش مجدانه دارند و سیاه نمائی دشمنان این مردم مثقال ذره ای در بینش های تجربه شده تردید نخواهد آفرید.
والسلام