ترامپ قصد خیلی بدی ندارد.
ترامپ قصد خیلی بدی ندارد.
در ایران اینگونه تفسیر میشود که علت خروج ترامپ از برجام ضربه زدن به ایران بوده است و روی این اصل مانور تبلیغاتی و اطلاعاتی داده میشه اما این خروج هیچ گاه تجزیه تحلیل نمیشه که کاری که رئیس جمهور قبلی تا حدی بدان تن داده بود چرا محل مناقشه واقع شد؟

ترامپ قصد خیلی بدی ندارد.

به گزارش واحد تحلیلی خبرگزاری صبح اقتصاد دونالد ترامپ در اصل به دکترین مونرو معتقد بود و در این دکترین تغییراتی هم داد که برای او واضح شد در جریان برجام اروپا به رهبری لندن با دست اوباما آمریکا را از ورود  و برگشت به بازار ایران محروم و همه چیز را اروپایی دیده است. لذا بر آشفت و خود را از معرکه کنار کشید. در اصل قدم اول ترامپ برای خروج از برجام شکستن نقشه ای بود که انگلیس برای آمریکا کشیده بود البته ایران هم آسیب میدید اما شکست برجام  در بازار ایران ، بیشتر به طبقه ای آسیب رسانید که در طول ۳۰ سال اقتصاد ایران را برای خود انحصاری کرده  و قرار بود شرکتها بیایند و قراردادها تهیه و منافع این جریان نوکیسه رقم نو تری بخورد اما ببینیم دکترین مونرو چیست که ترامپ بدان پایبندی نشان میدهد؟

دکترین مونرو** یک اصل بنیادی در سیاست خارجی ایالات متحده است که در ۲ دسامبر ۱۸۲۳ توسط « جیمز مونرو » ، پنجمین رئیس‌جمهور این کشور، اعلام شد. در اصل، این دکترین سه هدف اصلی داشت:
* مخالفت با « استعمارجدید » انگلیس که علیه آمریکا و برای حفظ منافع استعماری انگلیس در مستعمرات تدوین شده بود.
* مخالفت با مداخله انگلیس در امور کشورهایی که هنوز مستعمره نشده بودند.
* ایجاد تفاهم و همکاری با اروپا  برای عدم مداخله ایالات متحده در مناقشات و مستعمرات موجود انگلیس و برخی کشورهای دیگر مانند پرتغال و هلند و فرانسه و بلژیک.
در عمل، این دکترین به معنای اعلام  نیمکره غربی به عنوان “حیاط خلوت” یا حوزه نفوذ انحصاری ایالات متحده بود و به این کشور حق می‌داد در صورت مداخله اروپایی‌ها، واکنش نشان دهد.
با گذر زمان و پیدا شدن نفت تحولات کلیدی و تفسیرهای بعدی ، ماهیت این دکترین به تدریج تغییر کرد و برای توجیه مداخلات ایالات متحده  در حوزه نفوذ انگلستان و بقیه کشورهای اروپایی به کار رفت:
رئیس‌جمهور تئودور روزولت با افزودن “نتیجه‌گیری” (Roosevelt Corollary) به این دکترین، برای آمریکا حق قدرت پلیس بین‌المللی قائل شد. بر این اساس، اگر یک کشور آمریکای لاتین در مدیریت امور خود “نادرستی مزمن” نشان می‌داد (مثلاً ناتوانی در بازپرداخت بدهی به اروپا)، ایالات متحده حق داشت برای جلوگیری از مداخله اروپا، خود در آن کشور دخالت نظامی کند. این تفسیر منجر به مداخلات نظامی مکرر آمریکا در کشورهایی مانند هائیتی، نیکاراگوئه و جمهوری دومینیکن  و بعد ها حتی ایران شد.
در دوران جنگ سرد دکترین مونرو برای مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و اندیشه کمونیستی در نیمکره غربی  بیشتر قوت گرفت و احیا شد. مشهورترین نمونه، بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ بود که طی آن جان اف. کندی برای وادار کردن شوروی به خارج کردن موشک‌هایش از کوبا به این دکترین استناد کرد.
دوران معاصر اگرچه باراک اوباما در سال ۲۰۱۳ تلویحاً آن دکترین را منسوخ خواند، اما دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ صراحتاً اعلام کرد که دکترین مونرو زنده است و از آن برای هشدار به رقبایی مانند چین و روسیه  و اخیرا اروپا در مورد نفوذ در آمریکای لاتین  و بقیه کشور های  مورد علاقه آمریکا استفاده کرد. این دقیقاً همان منطقی است که در استراتژی ۲۰۲۵ و سیاست‌های فشار حداکثری علیه ونزوئلا  و ستد راهبرد ۲۰۲۵ آمریکا علیه اروپا مشاهده می‌شود.والسلام
  • نویسنده : حمیدرضا نقاشیان
  • منبع خبر : صبح اقتصاد