«جون خادم المهدی» حجت خدا در زمین شد
«جون خادم المهدی» حجت خدا در زمین شد

به گزارش گروه فرهنگی صبح اقتصاد؛ حمید محجوب از فعالان فرهنگی و اجتماعی به بهانه ماه محرم و تشییع پیکر مطهر شهید حججی در روزهای آتی، در یادداشتی به شجاعت و مظلومیت این شهید عزیز اشاره کرده است که در زیر می خوانید: این روزها حال و هوای شهرمان عطرکربلا دارد، جلوه های زیبای شهر […]

به گزارش گروه فرهنگی صبح اقتصاد؛ حمید محجوب از فعالان فرهنگی و اجتماعی به بهانه ماه محرم و تشییع پیکر مطهر شهید حججی در روزهای آتی، در یادداشتی به شجاعت و مظلومیت این شهید عزیز اشاره کرده است که در زیر می خوانید:

این روزها حال و هوای شهرمان عطرکربلا دارد، جلوه های زیبای شهر که پرشده از پرچم و روضه خانه های سیدالشهدا(علیه السلام) که حس دلتنگی حرم رو در دلمان شعله ورتر کرده است.در آغازین روزهای ماه محرم، خبری به گوشمان رسید که هم دلنشین بود و هم بر غم دلمان افزائید.
کدامین خبر؟خبرتشییع پیکر مطهرشهید حججی، که او با نگاهش عالمی را تکان داد و حجت خدا شد در زمین.

 

از کدامین نگاهش می گویم؟ همان نگاه پرصلابت علوی و هاشمی که با دیدن تصاویرش در میان حرمله ها و دجال ها، شجاعت علمدار کربلا برایت احیاء می شود.
مگر می توانی به این چشمها نگاه کنی و اسیر نگاهش نشوی؟
هیچکس محسن را اسیر ندید؛ همه او را امیر دیدند. می دانی چرا؟ نام حک شده بر روی لباسش را خواندید؟«جون خادم المهدی»
ماجرای جون، جالب است؛ امام حسین علیه السلام او را از جنگ، معاف کرد؛
“یا جون، انت فی اذن منی، فانما تبعتنا طلبا للعافیه فلا تبتل بطریقتنا”؛ «ای جون، تو برای سلامتی و آسایش از رنج دیگران، به ما پیوسته بودی و پیرو ما شدی پس خود را مبتلا به بلای ما نکن. از سوی ما اجازه داری که به سلامت از اینجا بروی»

با شنیدن این حرف، جون خود را بر پای امام (علیه السلام)انداخت و گفت: «من در ایام راحتی، در سایه ی شما در رفاه و آسایش بودم. انصاف نمی دانم امروز که روز سختی است شما را تنها گذارم و بروم. درست است که خون بدنم بد بوست و جایگاه پست دارم و رنگم سیاه است اما آیا بهشت را از من دریغ می کنی؟ برایم دعا کن تا از اهل بهشت بشوم و شرافت یابم و روسفید شوم. به خدا قسم از شما جدا نمی شوم تا خون سیاهم با خون های شما آمیخته شود»

هر که وارد میدان می شد رجز می خواند که ابتدای رجز معرفی است و اصل و نسب که بسیار مهم بود برای عرب. اما جون، غلامی بود که نسبی نداشت، فریاد زد: امیری حسین و نعم الامیر. مولای من حسین است وچه مولایی…

امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت جون به میدان جنگ شتافت و بر بالای پیکرش چنین دعا کرد: «خداوندا؛ روی او را سفید و بوی او را نیکو گردان و او را با نیکان محشور کن و میان او و آل محمد جدایی مینداز»

آری، محسن هم که روی لباسش نوشته بود “جون خادم المهدی” طاقت نداشت ببیند حرم آل الله در خطر باشد. از این رو خود را به میدان رساند و حسینی شد. وقتی صلابت محسن را می بینی، متوجه می شوی کسی که مولایش حسین باشد، امیر است و اسیری برایش معنا ندارد.

محسن به آرزویش رسید و با عاقبت بخیری تمام پرکشید و نه در بهشت، بلکه پیش اربابش حسین(علیه السلام) منزل کرد. همان شهید عزیزی که در رثای او نایب امام زمان(عج) فرمود: شهید حججی حجت خداوند در مقابل چشم همگان شد.
خدایا بر ما رحم کن، مبادا سر شهید حججی را روز قیامت نشانمان دهی و با ما به احتجاج بنشینی که سرافکنده خواهیم شد.

چشمان محسن حججی را هرازگاهی باید ببینیم و راه را از بیراه تشخیص دهیم. چشمانش همه حرفها را می زند. از همان چشمانی است که نظر می کند به وجه ا…