حیف از طلا که خرج مطلا کند نظام
حیف از طلا که خرج مطلا کند نظام

دیروز صبح داشتم تو فضای مجازی پرسه میزدم که یک عنوان جذاب نظرم را بخودش جلب کرد، کربلای ۴. اگر چه که ظرف این چند روز خون خونم را میخورد که صدا وسیما چرا در خصوص اعتراف ناخود آگاه محسن رضایی که کربلای ۴ را نمایشی و فریب  معرفی کرده بود سکوت نکرد و از […]

دیروز صبح داشتم تو فضای مجازی پرسه میزدم که یک عنوان جذاب نظرم را بخودش جلب کرد، کربلای ۴.

اگر چه که ظرف این چند روز خون خونم را میخورد که صدا وسیما چرا در خصوص اعتراف ناخود آگاه محسن رضایی که کربلای ۴ را نمایشی و فریب  معرفی کرده بود سکوت نکرد و از همه بد تر که پای سردار صاحب نام نظام اسلامی را هم به میان کشیده تا ننه من قریبم فرمانده سابقش را ماله بکشد! کاش قاسم سلیمانی هم سکوت کرده بود و کاش سیما هم این اعتراف را ندیده میگرفت تا دشمنان نظام دستاویز نیابند. ما باید بیاموزیم که بعد از ۳۲ سال کم کم حقایق جبهه ها باید افشا شوند البته با روشی که دشمن سود نبرد و بیش از آن اینکه طلا را خرج مطلا نکنیم. اما متن جذابی که به چشمم خورد و دلم را برد و بهتر بگویم اشکم را روان کرد،  از این قرار بود که : «  یه روز از یکی از رزمنده های جنگ یه جمله شنیدم خیلی عجیب بود گفت ستارگان آسمان اروند،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است! گفتم خدایا این چی داره میگه؟ مگه کجا بوده؟ میخوای بدونی کربلای چهار چه خبر بود؟ پس با چشم دل بخون: جنازه بچه ها روی هم تل انبار شده بودند، بعضی سر نداشتند، بعضی دست و پا نداشتند، از بعضی فقط گوشت و استخوان در لباس غواصی باقی مانده بود، آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا میکردیم و به هم گره میزدیم و در آب رها میکردیم، دو نفر بسیجی اول طناب را میگرفتند و دو نفر آخر طناب که شهدا را به عقب برگردانیم،  در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهدا در آب روان بود، اروند شاهدی صحنه هایی از منتها الیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود فکرم به پرواز درآمد،خدایا! میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند، چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟ چند نفر باور میکنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟ چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟

کربلای چهار عملیات فریب نبود هرگز نبود؟ عملیات لو رفته بود دشمن به انحراف  نرفته بود، اگر چه اینا مال دانشکده های جنگه،اونجا که میگن اگر تجهیزات داری اگر پشتوانه ماهواره ای داری…. داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست، اما اصلش داستان عشقه!  میخوای بدونی کربلای چهار چه خبر بود؟ شب تو سرما بزن به آب، ببینم کدوم عقل معاش کدوم علم دانشگاه به تن دستور میده که برو توی آب!  اون غواص های که در سیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه میکردند و دل به دریا میزنند،فارغ‌التحصیل دانشگاه جنگ و تحت امر محسن رضایی و اکبر هاشمی رفسنجانی نبودند،اون ها شاگرد مدرسه عشق و گوش به فرمان استادشان خمینی کبیر بودند! چه میدانم شاید آن لحظه خلقت انسان که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق میکنی در حالی که در زمین خونریزی میکند و خدا گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید،  لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گور شدن غواص ها، لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت :نگاه کنید او بنده من است! شاید کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بوده باشد کسی چه میداند؟ باشد که عده ای مقام و منصب خود را چسبیده و جان ایشان را به هزینه برده بودند!  کدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز میکنند  وای که من و تو چه میدانیم کربلای۴ یعنی چه؟»  این متن امضای جالب تر از متن هم داشت که امضا کرده بود «جامونده از بقا» والسلام

حمید رضا نقاشیان