انگلیس به رفتن شاه کمک کرد، اما نه برای تحقق اسلام ناب(۶)
انگلیس به رفتن شاه کمک کرد، اما نه برای تحقق اسلام ناب(۶)

در سر مقاله روز پنجشنبه به این امر پرداختم که در سال ۱۳۴۳ در ایران خفقان زده و در عین حال ملتهب از وقایع سال قبل از آن یعنی قیام مردم ایران به حمایت از امام رحمت الله علیه در ۱۵ خرداد ، چه ها گذشت و قلم را تا آنجا فشردم که تا حدی […]

در سر مقاله روز پنجشنبه به این امر پرداختم که در سال ۱۳۴۳ در ایران خفقان زده و در عین حال ملتهب از وقایع سال قبل از آن یعنی قیام مردم ایران به حمایت از امام رحمت الله علیه در ۱۵ خرداد ، چه ها گذشت و قلم را تا آنجا فشردم که تا حدی واضح بگوید ترور منصور در ایران جنگ قدرت بین امریکا و انگلستان بود تا اینکه کاری به نفع تفکر و دیدگاههای امام خمینی ره صورت دهد و از این مهمتر اینکه بسیاری تحلیل گران از جمله پدر خود من معتقد بودند که ترور منصور موجب تصمیم دستگاه حاکمه بر خمینی زدایی از حوزه شد و قیام را تا سالهای متمادی ۱۵ ساله به تاخیر انداخت. تحلیل های جالبی در خصوص این پانزده سال در افکار عمومی به خطور اذهان افتاد و در برخی مواقع حتی دستگاه ساواک هم در این رابطه به شایعات مبتنی بر این تحلیل ها دامن میزد.

نتیجه این تحلیل ها و دامنه تفاوت آنها را در بررسی اظهارات سه رهبر اروپایی و رئیس جمهور امریکا در کنفرانس گوادلوپ میتوان جستجو نمود.

در هفته دوم  دی ماه سال ۱۳۵۷  و به عبارتی در کوران مسائل انقلاب به توصیه جیمز کالاهان نخست وزیر انگلیس ، والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه از سران دولت‌های آمریکا، انگلستان و آلمان درخواست کرد به جزیره گوادلوپ آمده تا در خصوص بحرانهای بین‌المللی با یکدیگر به بحث و تبادل‌ نظر بپردازند. پشت پرده این نشست متقاعد کردن آمریکا در موافقت با خروج شاه از ایران بود.

انگلستان بخوبی از گزارشی که سران ارتش و ساواک  خصوصا عوامل جهت دار بسمت انگلستان مانند ژنرال قره باغی و ناصر مقدم ذهن ژنرال هایزر را در خصوص ناتوانی شاه برای اداره کشور ساخته و پرداخته بودند کاملا مطلع بود.

با لابی هایی که کرده بود بسیار دقیق میدانست که کارتر در این نشست گزارش سولیوان سفیر آمریکا و هایزر فرستاده خود به تهران را مطرح خواهد نمود. کارتر یک سال قبل در نشست با شاه، ایران را با مدیریت شاه جزیره ثبات نامیده بود و حال باید این نظر را صد درصد واژگونه و متکی به گزارشی که هایزر و سولیوان تهیه نموده بودند به اجلاس گوادلوپ ارائه میداد و لذا رسما اعلام نمود کار شاه تمام است و از اطرافیان او هم فرد موجهی که ایت الله (خمینی) و مردم او را بپذیرند وجود ندارد و البته روی دولت بختیار تعصب نشان میداد. در آن زمان تبعات کودتای کمونیست‌ها به رهبری داوود خان در افغانستان ، خشونت‌های دامنه دار نژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط بخشی از ارتش ویتنام و مهمتر از همه آنها اوج هیجانات منبعث از خواست مردم در تحقق انقلاب اسلامی ایران مهمترین دغدغه سیاسی رهبران کشورهای غربی محسوب می‌شد. رهبران شرکت کننده در کنفرانس گوادلوپ عبارت از والری ژیسگاردستن رئیس جمهوری فرانسه ، جیمز کالاهان نخست وزیر انگلیس، هلموت اشمیت صدر اعظم آلمان و جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا بوده اند که در ۳ روز نشست دیدگاههای مختلفی اظهار نموده و اسناد بعد ها منتشر شده صحت مطالب را اینگونه تشریح نموده است.

روز ۱۴ دی ۱۳۵۷ سران سه کشور اروپایی و رئیس جمهور امریکا وارد جزیره  گوادلوپ شدند و سپس به محل تشکیل اجلاس که یک آلاچیق آراسته وبا اطراف باز در کنار دریا تهیه و تدارک شده بود، رفتند. انگونه که در اسناد منتشره بعدی افشا گردیده ، در این نشست حساسیت شرکت‌کنندگان راجع به مسائل ایران به مراتب بیشتر از سایر مسائل منطقه ای و بحرانهای بین‌المللی بوده است.

در این کنفران بطور خلاصه میتوان گفت که اظهارات والری ژیسکاردستن در جهت حفظ شاه و به نوعی حل کردن اختلافات امام خمینی (ره)  که در آن زمان در نوفل لوشاتو در حومه پاریس حضور داشتند، دور میزده و تحت تأثیر اظهارات شاه به «پونیا توسکی» فرستاده ویژه کاخ الیزه، به تهران و ملاقات با محمد رضا پهلوی صرفاً تحلیل‌های او را مطرح نموده که:

«… خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی، مهمترین عللی هستند که باید دولت‌های غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، به‌طور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا شوروی‌ها بدانند که این سران مستقیماً درگیر و نگران اوضاع هستند. باید از شاه پشتیبانی شود. زیرا با وجود اینکه، او تنها ضعیف شده، ولی دید و نگاه نسبتا واقع بینانه‌ای  به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزاینده اقتصادی، در سطح طبقه متوسط که تعداد آنها در ایران بسیار زیاد است وبه اعتبار حمایت دستگاه اجرایی دولتی از نفوذ قابل توجهی هم برخوردارند، تغییراتی به وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده به نفع بقای خود ممکن سازد». این دغدغه‌ خاطر برای ژیسکاردستن که کشورش میزبان امام خمینی رهبر انقلاب در پاریس بود نیز بیشتراز دیگران وجود داشت.

والری ژیسکاردستن آن‌گونه که در خاطرات خود گفته، هنوز باور نداشته که کار شاه به پایان رسیده است و همه تلاش خود را پیرامون اظهارات شاه برای محدود نمودن اقدامات شوروی از طریق احزاب چپ فعال در ایران بنا نهاده بود که باید اینگونه اظهار شود که این شگرد دستگاه انگلستان بود که در جریان ۲۸ مرداد به شاه و امریکا خورانده بودند که دکتر مصدق را حزب توده اداره میکند و هم شاه باور کرده بود و هم امریکا فریب این نگاه را خورده بود و حال شاه با همان نگاه اعتقادات مذهبی مردم ایران را در اعلام نیاز به تغییر ندیده میگرفت.

ژیسگار گزارشهای ارسالی «رائول دلای» سفیر فرانسه در تهران را که تأکید می‌کرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد «بدبینانه» خوانده و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه خود را که دوست شاه نیز بود، به تهران اعزام کرده بود. از این ‌رو وقتی گزارش‌های پونیاتوسکی را نیز با جمع‌بندی سفیر فرانسه یکسان می یابد، خود را مجبور به پذیرش نظر انگلستان که از یکسال قبل او را در جریان زمینه های سست قدرت شاه گذاشته بود ، می بیند.

کارتر در سخنان خود به اظهارات ژنرال هایزر اشاره دارد که این گزارش بیشتر دست پرورده دیدگاه انگلستان و البته واقعیاتی بود که با کانال ساواک و ارتش به هایزر انتقال یافته بود، اظهار میکند: «…شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست. زیرا مردم ایران به هیچ وجه با او و عوامل متصل به او کنار نخواهند آمد ». کارتر  در اظهارات خود تا آنجا پیش رفت که  رهبران غرب را به اندیشیدن پیرامون آینده‌ای که در آن نظام سلطنت قطعاً جایی نخواهد داشت دعوت کرد. هلموت اشمیت صدراعظم آلمان نیز اگرچه بیش از سایر هم‌ پیمانان نگران منافع اقتصادی در کشورش در ایران بود ولی اعتقادی به باقی ماندن شاه در کشور نداشت. جیمز کالاهان که از ابتدا رهبری و اداره جمع را به عهده داشته و گاها گزارشاتی از وضع وخیم شاه ارائه میکرده نیز کار شاه را پایان یافته تلقی و درخواست صدور نامه ای از طرف امریکا به امام خمینی (ره) را می نماید. که به عبارتی این نامه می بایست امام خمینی رحمت الله علیه را بعنوان رهبر نهضت اسلامی علیه شاه و آغاز تغییر در ساختار نظام تلقی نماید.

سران کشورهای آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از ۳ روز گفتگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند که باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم و حتی رشد باصطلاح بحران خواهد بود. با این حال و بدلیل رعایت دیگر هم پیمانان خود در منطقه و جهان  هیچ ‌یک حاضر نبودند که «درفضای بین‌المللی ناشی از انتشار اخبار گوادلوپ» به‌عنوان مرکز تبانی غرب برای سقوط شاه یا زمینه‌ساز پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحلیل شوند. پس از پایان اجلاس گوادلوپ، کارتر به توصیه ژیسکار دستن و همچنین همراهان خود از جمله سایروس ‌ونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا، تصمیم گرفت امام خمینی را به وضعیتی ناشی از موافقت با سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی و حفظ دولت بختیار با گرایش ملی گرایانه متقاعد سازد. به همین دلیل یک روز پس از پایان اجلاس یعنی در روز دوشنبه  ۱۸ دی ۵۷ و درست یک هفته قبل از فرار شاه از ایران ، پیغام خود را البته به‌ طور غیرمستقیم و توسط دو تن از مقامات فرانسوی به اطلاع امام (ره) در نوفل لوشاتو حومه پاریس رساند. در پیام خود از امام (ره) خواست تاایشان دولت بختیار را به رسمیت شناخته و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مردم علیه بختیار به کار بندند و قول داد در این صورت  قطعی بودن خروج شاه  را به امام (ره)تعهد مینماید. همین جا لازم است نکته مهمی بیان شود که آمریکا بختیار را هم پیمان خود دانسته و در حفظ او کوشاست و انگلستان او را هم پیمان آمریکا میداند و در خارج نمودن او از قدرت تلاش میکند. و جنگ باطنی قدرت در بین این دو جریان اینجا هم بوضوح بروز نموده است.

حضرت امام نیز در پاسخ به کارتر اینگونه فرمودند: « ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار به‌عنوان میراث شاه و یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید. اما درباره حفظ آرامش ما بارها تأکید کرده‌ایم که همواره خواهان مملکتی آرام و با ثبات بوده‌ایم. اما با وجود شاه آرامش هیچ‌گاه باز نخواهد گشت. آقای کارتر اگر حسن نیت دارند می‌بایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند، تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود. ملت ایران نیز از کودتای نظامی هیج هراسی به خود راه نخواهد داد. زیرا چندین ماه است که رژیم با خشونت و قهر و غلبه نظامی و با حادترین شکل آن با مردم رفتار کرده است».

واینگونه بود که شاه ۲۶ دی ماه رفت و امام ۱۲ بهمن در یک کشمش دوهفته ای با بختیار به ایران آمد . و شد آنچه هرگز غرب در خواب خود هم به چنین کابوسی نیاندیشیده بود که نظامی بیاید که ۴۰ سال ملتی را در انقلابی بودنی زنده و شاداب و در مبارزه با مستکبرین پایدار نگه دارد. این تحلیل برای بوضوح کشاندن راهبرد امام(ره) در جلوگیری از سوء استفاده انگلستان  از نیت انقلابی مردم مسلمان ایران هنوز ادامه دارد. والسلام