طالبان؛افغانستان وقدرت های منطقه ای/چگونگی چشم انداز آینده منطقه
طالبان؛افغانستان وقدرت های منطقه ای/چگونگی چشم انداز آینده منطقه
اینکه روسیه، ترکیه، ایران و چین چه روندهایی را در تعامل با طالبان پیش می گیرند با توجه به نقش کلیدی آنها در آسیای میانه، اهمیتی که برای ثبات منطقه قائلند و چارچوب منافع ملی قابل ارزیابی است.

به گزارش خبرگزاری صبح اقتصاد ابل یکشنبه ۲۴ مرداد سقوط کرد و از آن روز گمانه زنی درباره اینکه در آینده، صحنه تحولات افغانستان آبستن چه حوادثی برای جهان و منطقه خواهد بود؛ بی وقفه ادامه دارد. اینکه با افشای بی مسئولیتی آمریکا در نحوه مدیریت عملیات خروج از افغانستان، وزرای خارجه فرانسه و انگلیس از لزوم رایزنی با ایران، چین و روسیه برای برون رفت از بحران فعلی سخن می‌گویند؛ نباید به این تصور محال دامن بزند که بلوک غرب منطقه آسیای میانه را به رقبای سرسخت واگذار خواهد کرد. در میانه این غوغا، رها شدن تسلیحات نظامی آمریکا در افغانستان سوال بزرگی است که حتی ذهن «سرگئی شویگو» وزیر دفاع روسیه را هم به خود مشغول کرده است. از سوی دیگر، به رغم اذعان عموم به این حقیقت که در درازمدت، افغانستان این پتانسیل را دارد که چالش‌های امنیتی خود را بر منطقه تحمیل کند؛ کشورهای پیرامونی افغانستان نیز می‌کوشند تا دست کم در کوتاه مدت، از پویایی تحولات به نفع تغییر موازنه قدرت در راستای تضمین منافع ملی خود استفاده کنند. افغانستان امروز بستر رویارویی فرصت‌ها و مخاطراتی است که در مطلب پیش رو به گوشه‌هایی از آن خواهیم پرداخت.

روسیه و شمشیر دو لبه

تسلط سریع طالبان بر افغانستان که تا حدی محصول خروج غیرمسئولانه آمریکا از این کشور بود؛ همزمان فرصت‌ها و مخاطراتی را پیش پای روسیه می‌گذارد و از همین روی است که مسکو ترجیح می‌دهد که رویکردی دوگانه را در قبال تحولات اخیر، اتخاذ کند که از یک سو مبتنی بر پیشبرد دیپلماسی با طالبان و از سوی دیگر، تحکیم دیوار دفاعی در امتداد مرزهای کشورهای آسیای میانه است.

تعامل مسکو با طالبان در راستای حراست از منافع روسیه انجام می‌شود و از همان ابتدای سقوط کابل، نمایندگان روسیه با محافظه کاری به دنبال ارتباط گرفتن با این گروه بودند تا به این ترتیب، امنیت مراکز دیپلماتیک شأن در افغانستان تضمین شود.

اینکه طالبان برای مذاکره با مقاومت دره پنجشیر، سفیر روسیه در کابل را واسطه می‌کند؛ اینکه «ضمیر کابلوف» نماینده ویژه پوتین در امور افغانستان، از شیوه برقراری نظم عمومی از سوی طالبان تمجید و آنها را بر حکومت دست نشانده اشرف غنی برتری می‌دهد؛ در چارچوب رویکرد دیپلماتیک قابل ارزیابی است.

اما اینکه روسیه با چین و تاجیکستان در حوالی مرزهای افغانستان رزمایش برگزار می‌کند و با لحنی تند از لزوم مبارزه با تروریسم سخن می‌گوید؛ حاکی از روی دوم رویکرد مسکو است که بر مبنای بی اعتمادی و تقابل‌جویی بنا شده و ماهیتی هشدارآمیز دارد.

از سوی دیگر، دولت مسکو از سرازیر شدن سیل مهاجرت به آسیای میانه بیمناک است به ویژه آنکه از مدت‌ها پیش این فرضیه مطرح بود که آمریکا قصد دارد با تحریک جریان‌های افراطی و انداختن داعش به دامان این منطقه، محیط پیرامونی روسیه را ناامن کند تا با ایجاد مشغولیت ذهنی برای دولتمردان مسکو، این کشور را از اعمال نفوذ در تحولات غرب دور نگه دارد.

به استثنای ترکمنستان، کشوری که خود را منزوی کرده و با افغانستان هم مرز است، تردد بین روسیه با همه کشورهای آسیای میانه شامل قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان که عضو سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO)هستند؛ بدون روادید انجام می‌شود و هجوم پناهجویان می‌تواند تهدیدی برای روسیه باشد که از دیرباز نگران حضور افراط گرایان در نزدیکی مرزهای خود یا مناطق مجاور بوده است. با استناد به همین نگرانی‌ها بود که روسیه در اوایل دهه ۲۰۰۰ با آمریکا و متحدانش در افغانستان همکاری و در سال ۲۰۱۵ عملیات نظامی خود را در سوریه آغاز کرد.

در کوتاه مدت، اینگونه به نظر می‌آید که هدف روسیه ممانعت از توسعه دامنه نفوذ طالبان به خارج از مرزهای افغانستان و محدود کردن حاکمیت این گروه به نسخه‌ای به مراتب کوچک‌تر از نمونه ۲۰ سال پیش است.

اینکه روسیه به رغم استقبالی که از حضور طالبان در مقایسه با دولت دست نشانده غنی می‌کند؛ باز هم درست مانند آمریکا، به رسمیت شناختن این گروه را مشروط به رفتارهای آتی آن کرده است؛ از سوء‌ظنی ناشی می‌شود که ممکن است در دراز مدت به واسطه تعارض منافع با طالبان در سطح منطقه داشته باشد.

پیش‌تر، کابلوف از سرریز احتمالی بی ثباتی از افغانستان به آسیای میانه، تهدید داعش برای روسیه و متحدانش در آسیای مرکزی، قاچاق مواد مخدر و ایمنی نمایندگی‌های دیپلماتیک و کنسولی در افغانستان، به عنوان خطوط قرمز روسیه در تعامل با طالبان نام برده بود و گفته می‌شود که طالبان هم به دنبال ارائه اطمینان در هر چهار مورد بوده است.

به این ترتیب، تا زمانی که دستور کار طالبان محلی باشد و جهان را شامل نشود حضورشان از نظر مسکو قابل تحمل است.

ترکیه؛ از متجاوز تا کشور برادر!

ترکیه به عنوان کشوری مسلمان و در عین حال عضو ناتو از موقعیتی خاص در افغانستان برخوردار است. پیش از سقوط کابل، هشدار طالبان مبنی بر اینکه ادعای تداوم تأمین فرودگاه «حامد کرزای» از سوی ترکیه را برنمی‌تابد و نظامیان این کشور را متجاوز تلقی می‌کند؛ این گمانه زنی را مطرح کرد که شاید طالبان از بابت عضویت ترکیه در ناتو، از این کشور کینه به دل دارد.

اما بعدها، اظهارات رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه مبنی بر اینکه به دنبال مذاکره با رهبران طالبان است؛ احتمال تعامل طرفین را افزایش داد. در نهایت، «سهیل شاهین» سخنگوی طالبان در مصاحبه با رسانه‌های ترکیه، از این کشور به عنوان «برادر اسلامی» نام برد و گفت «روابط ترکیه با افغانستان را نمی‌توان با هیچ کشور دیگری مقایسه کرد؛ برای بازسازی کشور بیشترین نیاز را به ترکیه داریم».

در این میان، توصیه اردوغان به ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه هم جالب است. وی به همتای روس پیشنهاد داد که به جای اتخاذ رویکردی مبتنی بر شروط دشوار، رویکردی مرحله‌ای را در تعامل با طالبان اتخاذ کند و باب گفتگو را باز نگه دارد. در نهایت، آنکارا-مسکو توافق کردند که در خصوص رابطه با طالبان با یکدیگر هماهنگ باشند.

برای پاسخ به این سوال که آیا روسیه و ترکیه در صحنه تحولات افغانستان به دستورکار مشترکی رسیده اند؛ هنوز زود است. اما نوعی اغراق خاص در اطمینان اردوغان به تعامل با طالبان و در طرف مقابل، تمجید طالبان از دولت آنکارا نهفته است که نیاز به کنکاش بیشتر دارد.

دیپلماسی ایران قوی‌تر از ایدئولوژی طالبان

در بازه زمانی ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ که آمریکا به بهانه حملات ۱۱ سپتامبر، تهاجم نظامی خود را آغاز کرد؛ افغانستان تحت کنترل طالبان بود. اما حتی در دهه ۱۹۹۰، پاکستان، عربستان سعودی و امارات تنها کشورهایی بودند که این گروه را به رسمیت می‌شناختند حال آنکه بعد از ۱۱ سپتامبر، ریاض و ابوظبی به رغم تفکرات سلفی گری مشترکی که با طالبان داشتند؛ فاصله با این گروه را به شدت کاهش دادند و بعدها نیز، از جمع کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، مسئولیت برقراری کانال ارتباطی با طالبان، به قطر و میز مذاکرات دوحه سپرده شد.

اما سوال این است که با توجه به عقبه عقیدتی طالبان، افغانستان تحت کنترل این گروه می‌تواند به عرصه‌ای برای رقابت منطقه‌ای تبدیل شود؟

در پاسخ باید گفت اگر زمانی ریاض به دنبال تجدید پیوند با طالبان باشد؛ به سلفی گری به عنوان اصلی مشترک استناد و چه بسا از آن به عنوان فرصتی برای اعمال نفوذ بر مرز مشترک ایران و افغانستان استفاده خواهد کرد اما در مورد ایران نیز طی سال‌های بعد از ۱۱ سپتامبر که با اشغالگری آمریکا در افغانستان همراه بود؛ نوع تعامل با طالبان دستخوش تغییر شد که مبتنی بر رویکردی عملگرایانه و منطقی از جانب تهران بود که بر مبنای تأمین حداکثری منافع ملی ایران از یک سو و تلاش برای برقراری ثبات و وحدت در کشور مسلمان همسایه از سوی دیگر، استوار است.

ایران در استان‌های سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی و خراسان رضوی ۹۴۵ کیلومتر با افغانستان مرز مشترک دارد و حراست از آنها حتی الامکان در قالبی صلح آمیز، اولویت است. تعاملات بین المذاهب در راستای حراست از حقوق هزاره‌های افغان و نیز برقراری مودت میان دو ملت مسلمان همسایه فارغ از تفاوت در برخی باورهای اسلامی نیز اولویت دیگر ایران بوده است حال آنکه هدف تهران از میزبانی گاه و بیگاه طالبان در چارچوب مذاکرات بین الافغانی نه از بابت تطهیر این گروه بلکه از بابت ترغیب آنها به حرکت در مدار افغانستان در راستای تشکیل دولتی فراگیر عنوان می‌شود. از سوی دیگر، ایران و طالبان هر دو رویکردی ضد آمریکایی را دنبال می‌کنند.

بنابراین، در مقام مقایسه، اگرچه به لحاظ ایدئولوژیکی، عربستان سعودی و طالبان، قرابت بیشتری با یکدیگر دارند اما به لحاظ دیپلماتیک، رابطه ایران و طالبان به مراتب گسترده‌تر است و دست کم فعلاً وضع به همین منوال خواهد بود چرا که ریاض به دلیل اجبار در پیروی از آمریکا، بهبود رابطه با طالبان را حتی الامکان به تأخیر می‌اندازد.

چین؛ سرمایه گذاری به شرط امنیت

از زمان آغاز روند خروج نظامی آمریکا و به دنبال آن تسلط طالبان بر افغانستان، گمانه زنی درباره تأثیر این روند بر جایگاه منطقه‌ای و جهانی چین بالا گرفته است. برخی بر این باورند که عقب نشینی آمریکا از افغانستان، تمرکز منابع و نیرو در منطقه ایندوپاسیفیک و در نهایت مهار پکن از سوی واشنگتن را ممکن خواهد کرد حال آنکه همزمان، این باور هم وجود دارد که با رفتن آمریکایی‌ها، جا برای نقش آفرینی چین در صحنه تحولات افغانستان باز خواهد شد. همچنین، واماندگی واشنگتن از تأمین امنیت شهروندان غیرنظامی، که با هرج و مرج حاکم بر فرودگاه کابل در حافظه تاریخ ثبت شد؛ به رو شدن برگ بی اعتمادی به آمریکا در مسئله تایوان منجر خواهد شد.

در باب فرصت‌های پیش روی چین در افغانستان تحت تسلط طالبان بیش از هر چیز باید به این موضوع توجه داشت که آنها به هیچ عنوان به دنبال القا کردن مدل حاکمیتی خود بر طالبان نیستند و اذعان مکرر دولت پکن به اینکه «مردم افغانستان پذیرای دولتی نیستند که از خارج تحمیل شود»؛ اشاره به همین نگرش دارد. چین در افغانستان فقط دغدغه تأمین منافع خود را دارد که بیش از همه امنیتی است. چین هم مثل روسیه از سرریز شدن افراط گرایی به حیاط خلوت خود یعنی آسیای میانه می ترسد به ویژه آنکه مرز کوچکی هم با ولایت «بدخشان» در شمال شرق افغانستان دارد که همجوار استان «سین کیانگ» چین و محل زندگی اویغورهای مسلمان است.

اما از آنجا که پکن رویکردی عملگرایانه در برخورد با مسائل بین الملل دارد؛ با اتکا به توانمندی‌های اقتصادی خود در راستای تبدیل این تهدید به فرصت گام برخواهد داشت. فراموش نکنیم که برخلاف روسیه و آمریکا، چین هرگز در افغانستان دست به ماجراجویی نظامی نزده و به همین دلیل طالبان هم ابایی از کمک گرفتن از پکن ندارد. به قول «سهیل شاهین» سخنگوی طالبان، پکن می‌تواند نقشی سازنده در پیشبرد صلح و آشتی در افغانستان داشته باشد و از حضورش برای بازسازی این کشور استقبال می‌شود.

رابطه چین و طالبان یک مبادله پایاپای است. دولت پکن به طالبان آنچه را بیش از همه نیاز دارد خواهد داد که عبارت است از بی طرفی سیاسی و پشتوانه اقتصادی. در مقابل، طالبان هم به چین فرصت سرمایه گذاری در بخش صنایع و زیرساخت‌های حیاتی افغانستان و دسترسی به ذخایر معدنی به ارزش یک تریلیون دلار را خواهد داد که شامل لیتیوم، آهن، مس، کبالت و … خواهد بود. اگر این سرمایه گذاری به پروژه معروف «یک کمربند، یک جاده» هم برسد و در احیای راه ابریشم، پیشاور پاکستان را به کابل متصل کند، راه دسترسی زمینی چین به منطقه خاورمیانه (غرب آسیا و شمال آفریقا) به مراتب کوتاه‌تر خواهد شد.

اما همه اینها به شرطی است که طالبان بیش از همه دغدغه‌های امنیتی چین را نه در کوتاه مدت، بلکه برای بلند مدت رفع کند.

  • منبع خبر : مهر