محبوبیت کتاب چقدر است/وقتی خرید کتاب در آمریکا، دفاع از آزادی بود
محبوبیت کتاب چقدر است/وقتی خرید کتاب در آمریکا، دفاع از آزادی بود

گور ویدال نویسنده آمریکایی چند سال پیش گفت که در سال‌های جنگ جهانی دوم و دهه ۱۹۴۰ ادبیات در آمریکا و جهان ارج و قربی داشت که طی سال‌های گذشته آن را از دست داده است. به گزارش واحد فرهنگی خبرگزاری صبح اقتصاد طبق اظهارنظرهای مسئولان و دست‌اندرکاران حوزه فرهنگ، کتاب و کتابخوانی کشور، عواملی مثل […]

گور ویدال نویسنده آمریکایی چند سال پیش گفت که در سال‌های جنگ جهانی دوم و دهه ۱۹۴۰ ادبیات در آمریکا و جهان ارج و قربی داشت که طی سال‌های گذشته آن را از دست داده است.

به گزارش واحد فرهنگی خبرگزاری صبح اقتصاد طبق اظهارنظرهای مسئولان و دست‌اندرکاران حوزه فرهنگ، کتاب و کتابخوانی کشور، عواملی مثل فضای مجازی، تلفن‌های همراه، اپلیکیشن‌هایی چون تلگرام و اینستاگرام و موارد مشابه، از دلایل کاهش کتابخوانی در کشورمان هستند. اظهارنظرهای بعضا غیرکارشناسی بین دست‌اندرکاران و مخاطبان عام این حوزه هم مبنی بر این است که در بیشتر کشورهای توسعه‌یافته جهان کتابخوانی رواج دارد و مردم در مترو و اتوبوس کتاب می‌خوانند اما وضعیت کتابخوانی در کشورمان اسف‌بار است.

هفته گذشته طیبه سیاوشی عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در گفتگویی با رادیو گفتگو به این مساله اشاره کرد که متاسفانه مسئولان فضای مجازی را علت دوری مردم از آثار مکتوب قلمداد می‌کنند، درحالی‌که علت را باید جای دیگری جستجو کرد. سیاوشی در گفتگویش به این مساله هم اشاره کرده بود که در کشورهایی چون روسیه و حتی در اروپا سرعت اینترنت خیلی بالاتر از کشور ما است اما با این وجود به اندازه افت سرانه مطالعه در ایران، شاهد این افت در مردم آنها نیستیم.

در این‌که وضعیت کتابخوانی در کشورمان تاسف‌برانگیز است شکی نیست و هدف این نوشتار هم تاکید و یادآوری دوباره این مساله نیست. همچنین در این نوشتار بنا نداریم مردم کشورهای دیگر را هم به عدم کتابخوانی متهم کنیم تا انگشت اتهام را از سمت خود منحرف کرده و به سمت دیگران بگیریم. بلکه هدف آن است که تامل کوتاهی داشته باشیم بر یک مقاله خارجی درباره کتابخوانی در اروپا و آمریکا که می‌تواند نکات جالبی برای مخاطب ایرانی داشته باشد.

«کتاب‌ها هرگز نمی‌میرند» عنوان مقاله‌ای به قلم جورج هاچینسن است که به قلم پرتو شریعتمداری ترجمه و در شماره‌ای که ویژه خرداد تا مرداد ۹۷ مجله جهان کتاب بود، به چاپ رسید. جنگ جهانی دوم یکی از وقایع بزرگ و تاثیرگذار بر جهان و دنیای غرب بود که بخشی از تاثیرگذاری‌اش مربوط به کتاب و کتابخوانی و بازار کتاب بود. اگر جنگ موردِ نظر را برای اروپا، سراسر ضرر و بدی بدانیم، می‌توان این اتفاق را برای آمریکا و مردمش، سراسر حسن و امتیاز در نظر گرفت. دور بودن آمریکا از معرکه بزرگ‌ترین عاملی است که باعث شد صدمات و لطمات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ناشی از جنگ به مرزهایش نرسد. اما به‌هر حال نویسندگان و متفکران مختلف غربی، طی سال‌های گذشته با حسرت و اندوه به دورانی اشاره کرده‌اند که کتابخوانی رواج و احترام دیگری داشت. مقاله‌ای هم که از جورج هاچینسن نام بردیم، از جنس همین مطالب حاوی حسرت و اندوه و البته درس‌های تاریخی است.

جالب است که سال‌های مبارزه و استقامتِ جنگ جهانی دوم را می‌توانیم معادل سال‌های انقلاب و شکوفایی نهضت‌های مبارز و یکه‌تازی ایدئولوژی‌های مختلف بدانیم. بالاخره شهر تهران، خیابان انقلاب و فضای روبروی دانشگاه تهران روزهایی را تجربه کرده که کتاب‌های جلد سفید عرضه می‌شدند و مردم برای خرید فلان کتاب از مرشد فلان مکتب و ایدئولوژی صف می‌کشیدند. همچنین کشورمان روزگاری را تجربه کرده که شمارگان چاپ کتاب ۲۰۰ نسخه یا حداکثر هزار و۱۰۰ نسخه نبوده بلکه تیراژ ۵ یا ۷ هزارتایی، تیراژ معمول بوده است. حتی تا سال‌های میانی دهه ۱۳۷۰ هم می‌شد کتاب‌هایی را با تیراژ ۵ یا ۳ هزار نسخه مشاهده کرد.

یکی از اندوه و حسرت‌های مولفانی مانند جورج هاچینسن این است که در اوج بمباران‌های هوایی آلمان نازی، روزنامه‌ها در آمریکا آگهی‌هایی تمام صفحه‌ای برای دیوان اشعار انگلیسی آکسفورد منتشر می‌کردند. برای نخستین‌بار و شاید یگانه مرتبه در تاریخ، به نیروهای مسلح رسما دستور داده شد که در منطقه‌های جنگی از کتاب‌ها محافظت کنند. جالب است که درباره دوران شکوفایی و خمودگی شعر و شاعری هم در کشور ما صحبت هست و گفته می‌شود که زمانی شعرای بزرگی بودند که شعر عاشقانه یا شعر اجتماعی و سیاسی‌شان خریدار داشت اما امروز از آن شرایط خبری نیست. یک نکته که نباید آن را از نظر دور داشت، انتقاداتی است که گاهی به دولت و حاکمیت می‌شوند که می‌خواهد کتاب و کتابخوانی را به‌صورت سفارشی زنده نگه دارد و این‌کار باید از درون خودِ مردم بجوشد! جالب است که دولت‌های آمریکا و انگلستان در سال‌های جنگ جهانی دوم، برای حفظ آثار مکتوب و میراث معنوی نویسندگان و شاعران، جنگ و تلاش دیگری داشته‌اند. دو هفته پس از ماجرای پرل هاربر (بمباران بندر نظامی پرل هاربر آمریکا توسط ژاپنی‌ها که باعث شد آمریکا به‌طور مستقیم وارد جنگ شود)، هیئت نویسندگان جنگ به عنوان یک نهاد تبلیغاتی مستقل در آمریکا پایه‌گذاری شد. و جمله‌ای از جملات هاچینسن در مقاله‌اش جالب است که در توصیف آن روزها نوشته شده است: «در آن دوران خرید کتاب، به ویژه کتابی “مدرن” همسنگ دفاع از آزادی بود.» به‌این ترتیب به نظر می‌رسد در جنگ جهانی دوم به جز مقابله نظامی، صورت‌های دیگری از جنگ هم جریان داشته است.

مطالعه در یکی از کتابفروشی‌های بمباران‌شده لندن در جنگ جهانی دوم

گور ویدال، رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و فعال سیاسی آمریکایی (متولد ۱۹۲۵ و درگذشته به سال ۲۰۱۲) کتاب خاطراتی دارد که سال ۱۹۹۵ منتشر شد و در آن به سال‌های جنگ جهانی و پس از آن اشاره می‌کند. او می‌گوید: «در آن روزگار، ادبیات غالبا محبوب بود؛ امری که دیگر شدنی نیست.» ویدال از برنامه‌های پرشنونده رادیویی نوشته که در آن‌ها منتقدان ادبی درباره جدیدترین شعرها و آثار ادبیات داستانی صحبت می‌کردند. یا زمانی‌که سردبیر بخش نقد کتاب مجله نیویورکر، مجری یکی از محبوب‌ترین برنامه‌های رادیویی بود و گلچین آثار ادبی او با نام آنچه که ویدال از خوندنش لذت می‌برده، یکی از ۷ عنوان اول جدول پرفروش‌ترین کتاب‌های غیرداستانی سال ۱۹۴۱ بوده است. ویدال در خاطراتش نوشته است: «در آن دوران نویسندگان سرشناسان عالم هنر بودند. ادبیات محبوب بود. دهه ۱۹۴۰ ادبی‌ترین دهه تاریخ آمریکا و شاید جهان است.» این نویسنده معتقد است آن زمان (دهه ۴۰) کتاب نماد آزادی بود و رئیس‌جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۴۲ جملاتی داشت که در پوسترهایی از او منتشر می‌شدند. با این مضامین: «کتاب‌ها را نمی‌توان با گلوله کشت. آدم‌ها می‌میرند، اما کتاب‌ها هرگز نمی‌میرند…»

در مقاله‌ای که جورج هاچینسن نوشته، اشاره می‌شود که در آن برهه، ادبیات نه فقط در آمریکا محبوبیت فزاینده داشت، بلکه در جهان هم روز به روز بر اعتبارش افزوده می‌شد. او بخشی از خاطرات گور ویدال را در مقاله‌اش می‌آورد: «حالا وقتی به آن زمان فکر می‌کنم، برایم سخت است که باور کنم در دورانی به سر می‌بردم که نویسنده‌ها _ صرفا به دلیل آثارشان _ شخصیت‌هایی با آوازه جهانی بودند و حتی اکثریت انبوهی که معمولا هیچ‌وقت کتاب نمی‌خواندند نیز با ایده‌ها و اندیشه‌های آن‌ها آشنا بود… در آن دوران نوشتن هنوز رکن اساسی فرهنگ بود، اگر نگوییم که خود فرهنگ بود.» تاکید خودِ هاچینسن هم این است که در آن سال‌ها یعنی در دهه ۱۹۴۰ که جنگ جهانی دوم در نیمه اولش جریان داشت، ادبیات ارج و قرب داشت. نتیجه‌گیری ساده از این جملات هاچینسن این است که ادبیات امروز دیگر ارج و قرب ندارد.

***

گفتیم که آمریکا از معرکه جنگ جهانی دوم دور بود و همین دوری باعث شد صدمه‌هایی که کشورهای اروپایی در حوزه‌های فرهنگ، هنر و اقتصاد متحمل شدند، به آمریکا نرسد. از طرفی، آمریکا محل آرامش و امنیت نویسندگان و هنرمندان مختلفی بود که با مهاجرت به آن سعی کردند هم جان خود را نجات دهند و هم به تولید آثارشان بپردازند. دانشمندانی چون آلبرت انیشتین، هنرمندان و نویسندگان مختلف در مقطع جنگ جهانی از اروپا به آمریکا مهاجرت کردند. بسیاری از پناهجویان روس هم پس از سال‌های جنگ به آمریکا مهاجرت کردند. آمریکا هم با روی خوشی که از اروپاییان دیده بود، دست به شکوفایی چاپ و نشر ترجمه آثار نویسندگان و مولفان قاره سبز زد. به این ترتیب جریان چاپ و نشر آثار ادبی اروپا در آمریکا پا گرفت و رشد و توسعه هم پیدا کرد. ژان پل سارتر هم در مطلبی که سال ۱۹۴۶ در ماهنامه آتلانتیک به چاپ رساند به واقعیت دیگری اشاره کرد مبنی بر این‌که، برای هزارها جوان تحصیل‌کرده و روشنفکر، ناگهان رمان آمریکایی در کنار بهترین صادرات فرهنگی آمریکا از جمله موسیقی جاز و سینما جای خود را یافت.

در این بخش از نوشتارمان، باید کمی ورق‌های تاریخ را جستجو کنیم. هاچینسن هم در مقاله خود همین کار را کرده و به از بین رفتن صنعت نشر آلمان در سال‌های جنگ جهانی دوم اشاره کرده است. پس از به قدرت رسیدن هیتلر و با شروع ممنوعیت برخی عناوین و سوزاندن کتاب‌ها، صنعت نشر آلمان در محاق فرو رفت و موج مهاجرت ناشران به ویژه ناشران یهودی به راه افتاد. طبیعی است که این مهاجران به آمریکا رفته و کار و شغل خود را در این کشور دنبال کردند. ناشران فرانسوی یهودی تباری که به آمریکا رفته بودند، اول به ترجمه آثاری که پیش‌تر ترجمه شده بودند، پرداختند. اما رفته‌رفته به معرفی نویسندگان نوپایی رو آوردند که آثارشان برای نخستین بار ترجمه می‌شد. مستندات تاریخی نشان می‌دهد که افرادی که انتشاراتی‌های مهم آمریکا را در آن سال‌ها تاسیس کردند، مهاجرانی از اتریش، لهستان و آلمان بودند. کار همین افراد بود که باعث شد نویسندگان جدید و جوان اروپایی به مردم آمریکا و بازار نشرش معرفی شوند. شکوفایی این بازار باعث شده بود تا بین ناشران فعال در آمریکا، بر سر ترجمه و انتشار آثار نویسندگان اروپایی رقابت شکل بگیرد. هاچینسن می‌نویسد: «دو پناهجوی آلمانی با نام‌های هلن و کرت ولف و یک آمریکایی به نام کریل شوبرت در سال ۱۹۴۲ انتشارات پانتئون را پایه‌گذاری کردند که دست‌اندرکاران این نشر، کتابخانه عمومی نیویورک را زیر و رو می‌کردند تا عنوان‌هایی اروپایی را بیابند و به انگلیسی ترجمه کنند. با این هدف که بهترین دستاوردهای فرهنگی اروپا را به مخاطبان آمریکایی عرضه کنند.» و این نتیجه‌گیری را هم در مطلبش دارد که محال است بخواهیم به درکی روشن از فرهنگ ادبی آمریکا در دهه ۱۹۴۰ برسیم، بدون این‌که دانش کافی از ادبیات غیرآمریکایی رایج در آن برهه از تاریخ این سرزمین داشته باشیم.

فراموش نکنیم که رقابت و شکوفایی بازار ترجمه در آمریکا، مربوط به سال‌های دهه ۱۹۴۰ می‌شود نه امروز. در سال ۲۰۰۸ دبیر دائمی کمیته جایزه نوبل زبان به انتقاد از فرهنگ ادبیات آمریکا گشود و گفت که این فرهنگ بیش از اندازه  بسته و منزوی شده است و دیگر با آنچه در بیرون از آمریکا نوشته می‌شود،‌ پیوندی ندارد. صرف نظر از درستی یا نادرستی این ادعا، در دهه ۱۹۴۰ چنین انزوایی اصلا قابل تصور نبود.

مقایسه تطبیقی آن روزگارِ بازار نشر آمریکا و وضعیت فعلی بازار نشر ایران که گفته می‌شود در آن آثار ترجمه بهتر از تالیف نویسندگان داخلی می‌فروشند، می‌تواند به مطالعه و پژوهشی بیانجامد که نتایج قابل‌توجه و تامل‌برانگیزی دارد.

***

نتیجه‌گیری این یادداشت و تامل ناشی از آن به این تذکر منتهی می‌شود که مسئولان و دست‌اندرکاران امر، باید به شرایطی که در آن به سر می‌بریم توجه کرده و به تحلیل دقیق برسند. بیان این‌که فضای مجازی این روزها، جذابیت کتاب را از بین برده و باید با توسل به راه‌های مختلف برای کتاب و کتابخوانی ایجاد جذابیت کنیم، تحلیل چندان دقیقی نیست. چون در بازار نشر کشور، آثاری از برخی نویسندگان هستند که هنوز می‌فروشند و مرتب تجدیدچاپ می‌شوند. یعنی فروش کتاب نویسندگانی که به‌واسطه جریان، موج یا هر اتفاقی تبدیل به برند و نام شناخته‌شده برای مردم می‌شوند، تضمین‌شده است. از طرف دیگر، اگر آثار ترجمه و مربوط به ادبیات جهان، ترجمه خوب و تبلیغ مناسبی داشته باشند، فروش خوبی خواهند داشت و به چاپ‌های بالای ۲۰ هم می‌رسند. بنابراین برخی از کتاب‌ها هستند که جدا از تالیف و ترجمه‌ بودن‌شان عوامل جذابیت را با خود دارند و ناشرشان می‌داند که نسخه‌هایشان به فروش خواهد رفت.

اما باید به دوره‌های مختلف تاریخی و شرایط‌شان هم توجه کنیم. شرایط سال‌های اول انقلاب و دهه‌های ابتدایی پس از آن، شور و حال مبارزات و ایدئولوژی و تقابل اندیشه‌ها، باعث شکل‌گیری جوانانی شده بود که کتاب از دست‌شان رها نمی‌شد تا با جدیدترین اندیشه‌های روز و مبارزاتی جهان آشنا شوند. اما کتاب در جامعه فعلی ما چنین کارکردی (یعنی آشنایی با ایدئولوژی‌های مبارزاتی و چالشی) ندارد. فروش و تیراژ کم کتاب‌های فلسفی و تخصصی شاخه‌های علوم انسانی گواه این ادعاست. متاسفانه این تصور غلط در جوان امروزیِ جامعه ایران شکل گرفته که برای آشنایی با اندیشه‌های روز دنیا، تلگرام، دیگر اپلیکیشن‌های تلفن‌های همراه یا حداکثر برنامه‌های معرفتی تلویزیون، کافی است. بنابراین احساس نیازی به کتاب‌های این حوزه نمی‌کند.

یکی از کتاب‌سوزی‌های حزب نازی در آلمان

نکته مهمی که نباید از آن غافل شد، فاکتور مهمی به نام «احساس نیاز» است. اگر جامعه نسبت به کتاب احساس نیاز داشته باشد، طبیعتا با تقاضایی که برای کتاب به وجود خواهد آمد، عرضه هم زیاد خواهد شد. تبلیغات یا موج‌سازی باعث می‌شود مخاطبانِ کتاب‌نخوان جامعه ما نسبت به کتاب‌هایی که مرتب اسم نویسندگانشان را می‌شنوند یا درباره‌شان در تلگرام و اینستاگرام می‌خوانند، احساس نیاز کنند. اگر جوان ایرانی بر این امر واقف شود که برای درک بهتر جهان اطراف و زندگی کنونی، نیازمند مطالعه کتاب‌های مقدماتی و سپس پیشرفته فلسفی است (و یا رمان‌های اندیشه‌محوری که حاوی فکر و حرفی سازنده هستند) مطمئنا حاضر خواهد بود برای خرید چنین کتاب‌هایی هزینه کند. اگر ادبیات آمریکا یا اروپا شرایطی داشته که در این نوشتار خواندیم، به‌دلیل احساس نیازی بوده که فرهنگ مبارزه و استقامت به وجود می‌آورده است. نشر عقاید ضد نازی، ترویج فرهنگ و انسانیت و تبلیغ دنیایی بدون جنگ و خشونت از جمله فاکتورهای مهمی هستند که باعث شکل‌گیری احساس نیاز در تولیدکننده و مصرف‌کننده کتاب‌های آن دوره و زمانه می‌شدند. فراموش نکنیم که رئیس‌جمهور آمریکا زمانی کتاب را نامیرا توصیف کرده و هاچینس هم در مقاله‌اش از زمانی نوشته که ادبیات و کتاب برای خودش ارج و قرب و احترامی داشت. شاید دوره ارج و قرب کتاب گذشته باشد! البته دوره خود کتاب نگذشته و احتمال هیچ‌وقت نخواهد گذشت!

احترام و ارج و قربی که برای کتاب وجود داشته، براساس شرایط و عوامل مختلفی بوده که این ارج و قرب را رقم زده‌اند و فراموش نکنیم که تاریخ، دوره‌های مختلف و فراز و فرودهای مختلفی دارد. در نمودار سینوسی، پس از هر فرازی،‌ نوبت فرود است. شاید در دوران رکود و فروز کتاب به سر می‌بریم! و باید منتظر دورانی باشیم که این محصول فرهنگی به شرایط فرازمندی برگردد. حالا یا عواملی خارج از دسترس و کنترل مسیر نمودار را به سمت قله (همان نقطه عطف) می‌برند یا خودمان!

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی