چرا من مثل آقا خوش بین نیستم
به گزارش واحد تحلیلی خبرگزاری صبح اقتصاد وقتی به دوران ۶ سالگی به بعدم نگاه میکنم یه چیزایی یادم میاد که میگه میشه این استنباط ها را به ۶ سالگی به بعد ربط داد اینکه کجا زندگی میکردیم اینکه کجا مدرسه میرفتم اینکه معلم هامون کیا بودند اینکه همسایه ها و دوستان بچگی و بیماری ها و عید نوروزها و اتفاقاتی که برای خودم یا خواهرم یا برادرم یا فامیل افتاده چه خاطراتی برام بجا گذاشتند ، همه و همه میشوند سرپل بیاد آوردن خاطرات کودکی و میشه با توجه به اینکه فامیل من را بچه لوس خانواده قلمداد میکردند بعضی رفتار ها را بیاد بیارم و با درک امروزم تحلیلشون کنم.
با این مقدمه میتونم بگم من از اول یک عقل بی معرفتی داشتم که حساس بود بدبین بود حسابگر بود و بیش از همه چیز بخش خالی لیوان را میدید.
و در مقابلش یک دل رئوف و خوش بین و دلسوز و مسئولیت پذیر همراهم بود که من بین این دوتا در تلاطم داوری بسر می بردم اینها هیچ کدام یکدیگر را قبول نداشتند. اما من مجبور بودم هر دو را قبول داشته باشم.
عقلم را میخواستم که با من همراهی کنه و راه را از چاه برایم تشخیص بده تا بیراهه نروم و دلم را میخواستم که سرعتم را تنظیم کنه نه اجازه بده تند بروم و نه اجازه بده کند بروم و در عین حال خشکی ها و نا مرادی هایی که عقلم تشخیص میداد تلطیف کنه که در مسیر اخلاق و مردم داری و دوست داشتن و گذشت باقی بمونم.
نمیشد همه زندگی با ابزار عقل راه رفت عقل بجز منافع من را نمی دید اما دل منافع مردم را هم می دید و این داوریها بین این دو عنصر برای من تعدیل کننده بودند میفهمیدم کجا نباید به منافع نگاه کنم و وقتی به منافع نگاه نمیکردم حس آدم بودن داشتم و درک میکردم که کجا باید به منافع نگاه کنم تا در محیط آسوده تری قدم بزنم. از اون موقع تا الان ۶۰ سالی گذشته .
۶۰ سال داوری ؟ ۶۰ سال مهمیز داری ؟ ۶۰ سال تعادل محوری ؟ ۶۰ سال بکن نکن به نفس و عقلم ؟ و خلاصه ۶۰ سال تربیت نفس در گیر و دار با نفس و تنفس.
چند روز پیش که مقام معظم رهبری در بیانات درس خارج فقه خود بحث تایید تصمیم سران سه قوه را علنی فرمودند دو نکته ظریف در فرمایشات ایشان بود.
اول اینکه فرمودند به دولت و تصمیماتش خوش بین باشید. و در ثانی از اکبر هاشمی رفسنجانی بعنوان دوست و برادر خودشان و مرحوم نام بردند.
من این دو نکته را چند بار در فواصل مختلف از اخبار سیما با تاکید برای اطمینان از صحت برداشتم، شنیدم. درون خودم برای داوری در این برداشت، عقل و دلم بابت این دو جمله از معظم له آتش گرفته و هنوز در این آتش میسوزم.
و در تدارکم این سوختن را به آرامش مبدل کنم. داوری سختی گریبانم را گرفته. عقلم میگوید اکبر هاشمی رفسنجانی یک نفوذی بوده تا دستگاه انقلاب را به انگلیسها بفروشد.
من از او بر این محورها خاطرات شخص و اسرار مگو دارم. عقلم میگوید تو که خبر داری او اصرار بر این داشت منافقین را حضرت امام رحمت الله علیه تایید کنند و ایشان را به رود جاری سهم امام علیه اسلام تجهیز کند.
محققانه خود را عقلا به جریان همکاری احتمالی او با ساواک در زمان ترور منصور نخست وزیر شاه میکشانم. به نافرمانی از حضرت امام در جریان زد و بند در تصمیمات جنگ و دفاع مقدس می کشانم.
به یارکشی عوامل آلوده در پذیرش اقتصاد لیبرالیستی و تحمیل آن به کشور در زمان ریاست جمهوریش میکشانم. در جریان اصرار وی به تعدیل اقتصادی و بی توجهی به اینکه چه بر جامعه فقیر کشور خواهد رفت، می کشانم.
در ماجرای فتنه سال ۸۸ و رفتار مغایر او با مشی انقلاب می کشانم و به نماز میتی که حضرت آقا با عدم ادای «لا نعلم منه الا خیرا» بر جنازه او خواندند ، میکشانم.
به ناخوشبینی از دولت و رفتار روحانی با معظم له در طول ۶ سال اعوجاجات در اجرا و سخن پراکنی و جو سازی و عدم پذیرش نصیحت ایشان برای مذاکره با آمریکا میکشانم.
به تاکید ایشان بر ندیده گرفتن ابلاغیه اقتصاد مقاومتی می کشانم. نهایتا عقلم را مجاب میکنم که اجازه دهد دلم نیز خود را خالی کرده و از منظر معرفت به موضوع از او هم در نقایص و آنچه در عقلم بافته شده ایراد نظر بشنوم.
دلم میگوید اولا تو ولایت مطلقه فقیه را با جان و دل قبول کرده ای فلذا به گفته معظم له تکیه کن و خود را عاری از دانش کافی بدان که عقلانیت ایمانت را خدشه دار نکند.
دلم میگوید تو مقلد آقا هستی لذا نیاز به کنکاش در فهم درک فقهی نداری و لذا آنچه معظم له فرموده اند برای تو حجت مطلق است. دلم میگوید وقتی کسی از دنیا رفته به عقلت بگو حافظه خود را از عملکرد او تطهیر نموده و در خصوص او به تراوش نپردازد.
دلم میگوید نفس ذکیه مقام معظم رهبری چه از روی مصلحت و چه از روی تواضع و چه از روی خوش بینی که وظیفه هر ایمان مداریست، به اظهار نظری خدا پسندانه پرداخته اند که چه بسا فرموده ایشان الهام تلقی شود لذا تکلیف تو تبعیت مطلق است و تمکین و این را برای خود تکلیف تلقی کن و بدان تمسک بجو.
دلم میگوید سیاست ناخدای کشتی انقلاب ، هم نزدن منجلاب گذشته های تاریخ است تا در پناه این پوشش از بدبینی ها کاسته و بستر انقلاب را به مظاهر زیبا بیارایند و این سیاست همه ی کمال کیاست در ولایت پردازی است و تو به تکلیف ولایت مداری عمل کن.
و اینجا که میرسم مهمیز عقلم را میکشم و به معرفت دلم اقتدا میکنم و از جان و دل به مقام عظمای ولایت دل می بندم و از ایشان چه در افاضات مولوی و چه در نصایح ارشادی تبعیت میکنم.
و بر این کرده بر خدای بزرگ شاکرم که الحمد و لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدا نا الله. والسلام
حمید رضا نقاشیان
- منبع خبر : صبح اقتصاد