این گونه ثبت است بر جریده عالم دوام ما
این گونه ثبت است بر جریده عالم دوام ما

  اساس هستی این عالم و به عبارت آشنا به ذهن فلسفه وجود و بقا، مبتنی بر زوایای مرتبط با یکدیگر در مثلث نرم افزاری بقا بنا گردیده و آن زوایا عقلانیت و علم و ابتکار نام گرفته اند. عقلانیت ، تداوم تولید عینیت ، متکی به فلسفه وجود است. علم ، شناخت مناسبات مندرج […]

 

اساس هستی این عالم و به عبارت آشنا به ذهن فلسفه وجود و بقا،

مبتنی بر زوایای مرتبط با یکدیگر در مثلث نرم افزاری بقا بنا گردیده

و آن زوایا عقلانیت و علم و ابتکار نام گرفته اند.

عقلانیت ، تداوم تولید عینیت ، متکی به فلسفه وجود است.

علم ، شناخت مناسبات مندرج در نظام تعامل درجزء جزء عالم است.

ابتکار ،  خلق تعیُن ملزومات متکی به علم ، در بستر عقل بشر است.

فلسفه وجود ، همان  بررسی وجود است .

نسبت به مسأله ی وجود ، بین فرق متفاوت از مدعیان علم و دانش دیدگاه های مختلفی وجود دارد .

بعض از ایشان  اساساً واقعیت وجود را زیر سؤال برده و گفته اند (وجود) واقعیت ندارد اما در اثبات این ادعا درمانده اند و در مقابل سئوالات منتج از این ادعا به در و دیوار زده متوسل به مثال های محدود شده و سخن جامعی اظهار نکرده اند. این نظریه را در عالم تعریف پوچ گرایی و به عبارت لاتین (نهیلیسم) نامیده اند.

بعض دیگر از مدعیان علم و معرفت مانند رنه دکارت که یک ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی  و مشهور به عنوان درشتی مانند پدر فلسفه مدرن و  هندسه تحلیلی است که دریکی دوسال قبل از سال ۱۶۰۰ میلادی در خانواده ای از نجبای تورن در فرانسه به دنیا آمده و در مدرسه ی یسوعیان به  تحصیل پرداخته و در این مدرسه  شرح و تفسیر آثار ارسطو و  ریاضیات و جبر را فرا گرفته و در شانزده سالگی مدرسه را ترک و به پاریس رفته و در گرداب زندگی به معلمی پرداخته و رفته رفته با اعمال نظر، نظریات ارسطو را درقالب شک در فلسفه وجود تبیین و کمی از تفکر نهیلیسم که واقعیت وجود را انکار مینمود، فاصله گرفته است. او در این خصوص همزاد دیگری نیز به نام ایمانوئل کانت در آلمان دارد که یک  چهره محوری درتبیین  فلسفه جدید است و او را بعد از ارسطو از نوابغ فلاسفه جدید میشناسند،او تجربه گرایی و عقل گرایی ابتدایی مدرن را در هم آمیخته است و از سالهای ۱۷۷۰ میلادی تا به امروز تأثیر نظرات وی درتعریف فلسفه وجود ، مابعدالطبیعه، معرفت‌شناسی، اخلاق، فلسفه سیاسی، زیبایی شناسی و دیگر حوزه‌ها مورد نقد و بررسی است اینان و برخی دیگر از پیروانشان  مسیر شک گرایی را برگزیده اند و نسبت به وجودِ همه چیز ، با دیده ی شک نگریسته اند . حتی رنه دکارت فرانسوی میگوید : من به وجود خودم نیز با شک پی برده ام . به این گروه نیز شک گرایان می گویند . به تعبیر دیگر می توان آنان را پوچ گرایان نسبی قلمداد نمود .

پاسخ ساده ای می توان به این فرقه شکاکان داد که بعضی از فیلسوفانِ معتقد به وجود عینیت درعالم هستی نیز همین شیوه مباحثه با ایشان را برگزیده اند و آن این است که:

آیا شما به وجود حقیقی (شک) اعتقاد دارید ؟

آنان  وجود حقیقی شک را به ناچار و بدون راه گریز قبول می کنند و همین قبولی می تواند نقطه ی درماندگی از پاسخ و خروجشان از مبحث بی پایه و اساس شک گرایی باشد .

از منظر اسلام ، وجود ، دارای حقیقت و عینیت خارجی است و هر آن چه در جهان خارج می بینیم ، حقیقت و عینیت دارد .

میتوان گفت انکار واقعیت و یا تشکیک در آن ، مخالف علم ضروری برای بقای انسان است .

مثلاً کودکی که گرسنه باشد و شیر بطلبد ، در نهاد و فطرت خود به دنبال غذای حقیقی است تا او را سیر نموده اجازه ادامه حیات بیافریند و  نه غذای خیالی و وهمی که عینیت و موجودیت خارجی ندارد .

از فیلسوفان اسلامی عصر حاضر مرحوم استاد شهید مطهری و استاد غلامحسین ابراهیمی مشهور به دینانی و استاد احمد عابدینی پاسخ متقن و قابل اتکایی به این دسته از مدعیان فلسفه وجود داده اند که حقیر متکی به جهت دیگری از بحث ، به این پاسخ هانمی پردازم. اما در چارچوب تعیّن فلسفه وجود به مبحث عقل و عقلانیت میپردازم که یکی از پروتکل ها و پایه های منشور حیات تکاملی بشر را تشکیل میدهد.

قبلا اشاره کردم :  عقلانیت ، تداوم تولید عینیت ، متکی به فلسفه وجود است. لذا لازم است به پایه عقلانیت که خود عقل است اشاره کنم و سپس به تعامل تعقل در عینی نمودن عقلانیت بپردازم.

با نگاه فلسفی به وجود خمیر مایه خلقت را متعیین منزلتی در خلقت می یابیم که پیوند مناسبات هستی بدان متصور و از تعامل با آن متعیین است که نامش را عقل اول نهاده اند و در بیان اولیاء و پیامبر (عقل)اول مخلوق عالم هستی لقب یافته است که فرموده اند «اول ما خلق الله العقل» پس با این تعریف باید ببینیم :

منظور از “اول ما خلق الله العقل”، چیست؟

عقل ، جوهرى است که در ذات و در فعل مجرد است  یعنى نه خودش مادى و جسمانى است و نه براى انجام دادن امور محتاج ظرف مادی است .

البته عقلِ نخستین که شاید مَرتبت مَلکی داشته و عالم عقول را در احاطه و اداره دارد را با عقل انسان که پاسدار حوزه ای از حوزه ها در قواى دراکه نفس است و انسان بدان هدایت میشود ، اشتباه نمیگیرم .

دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه ، هردو جان سوزند اما این کجا و آن کجا.

از طرف دیگر نفس انسان در مرتبتِ تعقل (ادراک کلى) با موجودات مجرد و عالم عقل قادر به ایجاد ارتباط برقرار نمودن هست و متناسب با ظرفیت وجودى خود، می تواند از آن عالم و منزلت ربانی عقل کل و دایر مدار سبل  کسب ارتقاء نماید.از این باب است که سعدی علیه الرحمه میفرماید:

رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند و این یعنی همه ظرف وجود در قابلیت بشر نسبت به کمال موجود.

این امر واضح است که در نظام وجود عالمى است بنام “عالم عقول” و این عالم، واسطه درایجادعقل نازله در عالم نزول است.

لذا کاربرد عقل در انسان مفاهیم تعریف داری هم دارد

خداوند متعال در آیه ۵۴ سوره مائده  قرآن مجید میفرماید:

«انه من عمل سوء بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم»

معنی آیه :هر کس از روى جهالت گناه کند سپس توبه کند و کار خویش را اصلاح کند پس خداوند آمرزنده و مهربان است.

خداوند در این آیه جهالت را در برابر عقلانیت قرار میدهد هر کس گناه کند به او جاهل اطلاق مى‏شود، گرچه عالم باشد و الا اگر انسان جاهل گناه کند جهلى که در برابر علم است که مأخوذ و معاقب نیست مخصوصاً اگر جهل او قصورى باشد یا جهل به موضوع باشد.

به عبارتی در قرآن کریم عقل در مقابل جهل واقع شده است چه این ‏که در روایات هم این چنین است.

به همین مناسبت در کتب روایى شیعه فصلى به نام «العقل و الجهل» آمده است و بحثی در خصوص العلم و الجهل مفهوم جدی ندارد.

امام صادق ‏علیه السلام درحدیث معتبری این معنا را به خوبى بیان مى‏کنند زیرا از ایشان سئوال میشود که : عقل چیست؟ مى‏فرمایند:

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» یعنى عقل آن چیزی است که بدان خدا عبادت میشود و در نتیجه تحصیل بهشت می گردد.

حال بوضوح روشن است که وقتی مبدا خلقت از عقل و نتیجه تراوش عقل بسیط عقل نازله و کمال عقل نازله در عبودیت است فلسفه حیات جز عبودیت و کسب مراتب رضای باریتعالی و ارتقاء به منصب جنت الماوا نیست وهرکه به کسب منزلت مشتاق تر بهره از این عالم به اشتیاق تر.

اما پرداختن به زاویه دیگر مثلث یعنی علم هم مناسبات خود را به مطالبه میگذارد که تعریف علم همانگونه که بیان شد عبارت از:  شناخت مناسبات مندرج در نظام تعامل درجزء جزء عالم است.

به عبارت الاخرا علم مندرجات منظوم و ممزوج به صُنع در خلقت عالم است و پیوند هر فرایندی در شکل و ماهیت بدان متعلق است و لذاست که علم قابلیت کشف و تعریف تکرار در مناسبات حیات طبیعی دارد. پس علم حوزه معلومات غیر وهمی و خیالی و حسی است که در ذات خود کامل ، لاکن در تعریف میتواند ناقص و قابلیت تکامل داشته باشد. و نوعا محصول تجارب بشری است که در حوزه هایِ گوناگونِ تکرارِ مناسبات ، رابطه سازی می نماید. لذاست که دانشمندان برای رسیدن به یک مبنای قابل اثبات در علوم نیازمند آزمایش های متفاوت در فرایند های گوناکون طبیعی اند.

حال که تعریف عقل و علم معلوم افتاد به حوزه ترکیبی این دو که ابتکار نامیده میشود و همه اختراعات در عالم حیات بشر محصول این رابطه و ترکیب عقل و علمند ، می پردازم .

در حوزه ابتکار دومنظور نهفته است و این دو منظور در تقاضا و عرضه شکل بقا و تکامل می یابند .

حوزه تقاضا یا همان فرایند نیاز را عقل معین و مشخص میکند و حوزه عرضه را علم در تبلور ساختاری عرضه و در بستر زمان و تدقیق و تزیین تقاضا تکامل می بخشد و همه محصولات منبعث از نیاز زندگی بشری بکمک این دو موهبت بهم پیوسته و تکامل یافته اند. به چرخ نگاه کنیم نیاز آن را تقاضا نموده و علم در حوزه های فرایندی به آن تکامل بخشیده است و با هر مثالی میتوان نقش تفاهمی و داد وستد علم و عقل را بوضوح تبیین نمود.

حال با جسارت بیشتری میتوان دریافت که فلسفه وجود و تکامل آن به مثلث عقل و علم و ابتکار استوار است و تعریف دیگری برآن استوار نیست.

والسلام