بیستم مهر ماه روز تجلیل از حافظ
به گزارش واحد تحلیلی خبرگزاری صبح اقتصاد مرز و بوم کشور پهناور ما ایرانیان مظهر بروز چراغهای فروزانی در حوزه شعر و ادب بوده، هست و خواهد بود که در هر حیطه و قطعه جغرافیایش راه گشایانی فروزنده در اعتلای مردمشان بوده و خواهند بود. به خراسان که نگاه میکنم، مظاهر تابناکش از دیر ها تا امروز گوهر آباد علم و ادب به وفور است. به گیلان و مازندران و گرگان که چشم میدوزم، نمونه هایی از ادب پروران را می یابم که هریک توانسته اند جایی در نقشه بزرگ ادبی ایران بخود تخصیص نموده و کمالی بر تکامل زبان و شعر و فرهنگ ما بیفزایند. به آذربایجان با چشم دیگری نگاه میکنم، به آذربایجان با چشم دل به زبان آذری و با چشمان سر به فارسی سرایی شاعران آن مرزو بوم غبطه میخورم و بدین همه مفاخر پرده در پرده از غرور ملی ام بر می اهتزازند. از کردستان و لرستان و زنجان و قزوین و تهران و سمنان هرچه بگویم ولو به وسعت هفتاد من ورق باز مجملی است که حق مطلب را نمیرساند. عراق ایران و کرمان ایران و سیستان ایران و بنادر خوش آوازه درخلیج فارس از چابهار تا خرمشهر همه خطه هایی از قوام آفرینان فرهنگ و ادب در این نگین آباد شعر و شاعری اند. اما و صد اما که وقتی به فارس میرسم در میمانم. کاش اسم این خطه را عشق آباد می نهادند. نقش شیراز در احیای ادب و ادبیات در تلالو خورشیدانی جلوه میکند که جهان همچو اینان به مادرانش ندیده است. در این خطه هزارانند اما من به سعدی شاعر جلوت نمای حکمت و اندیشه و به حافظ نماد خلوت نهاد ادبیات عشق و عرفان و معرفت اشارتی دارم که چرا و به چه بهانه؟ که انگیزه ام نوشتن در خصوص بیستم مهر است و روز تجلیل از شیخ شمس الدین محمد معروف به حافظ شیرازی است. در این خطه از ادبستان کل ایران این دو شاعر شیراز را به عشق و معرفت آذین کرده اند و زینت ایشان جهان را با همه ی زبانها شگفت زده کرده است. رباعی مشهور سعدی شیراز که میفرماید: بنی آدم اعضای یک پیکرند، را میتوان در جهان شمولی این شاعر حکمت صفت ندیده گرفت؟ یا آنجا که میفرماید: کردم از عقل سوالی که مگر ایمان چیست// عقل بر گوش دلم گفت که ایمان ادب است // آدمیزاد اگر بی ادب است، آدم نیست // فرق ما بین توي آدم و حیوان، ادب است. فی الواقع شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یک از استوانه های ادب فارسی و از برجستگان این آستان بحساب آمده و در همین خطه در رقابت با سعدی به آسانی میتوان به خواجه شیراز که تراوش عشق و عرفان قرآنی اش در قالب ستیزه جویی با زهد و ریای متظاهران ، بهم آمیخته و معجونی هماهنگ با گوارایی فزودنی به معرفت در همه اقشار از شاه تا معلم و کاسب و گدا از پیر تا برنا فرا فزون نموده است من اکنون که به اربعین حسینی نزدیک میشویم بدین مشتاقم که به دیوان حافظ سری کشیده حمدی به روح بزرگش بخوانم و او را به شاخ نباتی متعارف قسم دهم که بگوید این اربعین را چه تفسیر میکند؟ کتاب را میگشام و میخوانم. « زان یار دلنوازم شکریست با شکایت// گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت // بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم // یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت // رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس // گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت // در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا // سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت // چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی // جانا روا نباشد خونریز را حمایت // در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود // از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت // از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود // زنهار از این بیابان وین راه بینهایت // ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم // یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت // این راه را نهایت صورت کجا توان بست // کش صد هزار منزل بیش است در بدایت // هر چند بردی آبم روی از درت نتابم // جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت // عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ // قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت » . وای خدای من حافظ شعر عاشورایی دارد و ما از آن بی بهره مانده ایم؟ حافظ را هزار بار که بخوانی باز هزار نکته از نکته های تازه می یابی . لذاست که تجلیل از حافظ به جد و جهد و شکوه جلال به هر سال و این ایام سزاست. والسلام
حمید رضا نقاشیان